Friday, February 13, 2009

اندک اندک خالی بندان میرسند - زری اصفهانی

اندک اندک خالی بندان میرسند
در جوار شیخ خندان میرسند
درهیاهو و شعارو هلهله
روی دوش هم قلمدان میرسند
بازهم شیخ آمده با شعبده
روی صحنه تا دوباره قربده
خیمه شب بازی ز نو اغاز شد
دربروی خاتمی هم باز شد
دیگ آش رشته نذری ، پزان
هرکسی دنبال سهم خود دوان
هرکسی یک قاشق و یک قابلمه
دور این حلوای نذری همهمه
مجلس ختم است و آن مرحوم ما
ما مثل باشد ز خلق بینوا
بازهم برقاطر ملت سوار
شیخکانی با عبای زر نگار
آن یکی نعلین و دستار سیاه
این یکی کفش و ردای راه راه
آن یکی با گرز بیرون از قبا
این یکی پنهان چماقش درعبا
آن یکی با اخم سررا می برد
این یکی با خنده تن را میدرد
هر دو اما یک رساله دربغل
اقتلو، قتل و قتیلو و قتل*ل
اضربو ضرب هرآنکس گفت نه
اقتلو قتل هرآنکس گفت نه

ملت ایران چرا خوابیده ای ؟
بازهم کابوس دیگر دیده ای؟
بازهم چرخان بدور دایره
اینکه برگشتن به جای اوله
اندک اندک خالی بندان میرسند
شعبده بازان ورندان میرسند
یک تئاتر تازه درمیدان بپا
دلقکانی بازدر رقص سماع
دیگ آش تازه ای درحال جوش
شیخکان گردش نشسته نوش نوش
مجلس ختم است و آن مرحوم ما
بازهم این ملت است پا درهوا
اندک اندک خالی بندان میرسند
درجوار شیخ خندان میرسند !!
***
قتل * با دو فتحه

0 comments: