Sunday, October 26, 2008

پيام مقام رهبري به ائمه‌ي جمعه و باقي روزهاي هفته!


پيام مقام رهبري به ائمه‌ي جمعه و باقي روزهاي هفته!
پس از انتشار فيلم «زناي محصنه» منسوب به امامجمعه‌ي تويسرکان،

اين دستورالعمل از سوي مقام معظم رهبري خطاب به همه‌ي ائمه جمعه و منصوبان رهبري صادر شد: «آقايان، جلوي دوربين نکنند!»--------------------------------
آن واعظ مسلم که رقيبش سفري بود
از طايفه‌ي شبعه‌ي اثني‌عشري بود
ديدم حشري گشته در اثناي جماعش
اثني‌عشري يکسره اثني‌حشري بود!(اين رباعي، مضمون از سايت اسماعيل وفا يغمائي، شاعر ارجمند، وام گرفته است. با سپاس)
ضمناً هموطنان عزيز! به اين امامجمعه‌ي بخت‌برگشته چکار داريد؟ ببينيد وقتي دوربيني در کار نيست، باقيشان چه ميکنند؟!
.فاسدتر و بدکاره‌تر از اين علما کيست؟
افسوس که آن گوشه هميشه کمرا* نيست
.........
camera =دوربین

Friday, October 24, 2008

گرفتند و گرفتن کارشان شد - هادی خرسندی

قلم چرخید و فرمان را گرفتند
ورق برگشت و ایران را گرفتند

به تیتر «شاه رفت ِ» اطلاعات
توجه کرده کیهان را گرفتند

چپ و مذهب گره خوردند و شیخان
شبانه جای شاهان را گرفتند

همه از حجره‌ها بیرون خزیدند
به سرعت سقف و ایوان را گرفتند

گرفتند و گرفتن کارشان شد
هرآنچه خواستند آن را گرفتند

به هر انگیزه و با هر بهانه
مسلمان نامسلمان را گرفتند

به جرم بدحجابی، بد لباسی
زنان را نیز مردان را گرفتند

سراغ سفره ها نفتی نیامد
ولیکن در عوض نان را گرفتند

یکی نان خواست بردندش به زندان
از آن بیچاره دندان را گرفتند

یکی آفتابه دزدی گشت افشا
به دست آفتابه داشت آن را گرفتند

یکی خان بود از حیث چپاول
دوتا مستخدم خان را گرفتند

فلان ملا مخالف داشت بسیار
مخالف‌های ایشان را گرفتند

بده مژده به دزدان خزانه
که شاکی‌های آنان را گرفتند

چو شد در آستان قدس دزدی
گداهای خراسان را گرفتند

به جرم اختلاس شرکت نفت
برادرهای دربان را گرفتند

نمیخواهند چون خر را بگیرند
محبت کرده پالان را گرفتند

غذا را آشپز چون شور میکرد
سر سفره نمکدان را گرفتند

چو آمد سقف مهمانخانه پائین
به حکم شرع مهمان را گرفتند

به قم از روی توضیح‌المسائل
همه اغلاط قرآن را گرفتند

به جرم ارتداد از دین اسلام
دوباره شیخ صنعان را گرفتند

به این گله دوتا گرگ خودی زد
خدائی شد که چوپان را گرفتند

به ما درد و مرض دادند بسیار
دلیلش اینکه درمان را گرفتند

مقام رهبری هم شعر میگفت
ز دستش بندتنبان را گرفتند

همه این‌ها جهنم، این خلایق
ز مردم دین و ایمان را گرفتند

برای هر کلام شعر هادیدو تن قند فریمان را گرفتند

Monday, October 06, 2008

عاصی از انسان شدم، دیو و ددم آرزوست - هادی خرسندی

عاصی از انسان شدم، دیو و ددم آرزوست (سروده‌ي تازه)
تقديم به استادم خانم دکتر شاداب وجدي (خنجي)

------------------------------------
من که ز خردی شدم منزجر از دیو و دد
گفته به من مادرم قصه‌ی دیوان بد
من که نمیخواستم صحبتشان تا ابد
حال برایم شدند هر دو گل سرسبد
دولت دیدارشان کاش میسر شود
عاصی از انسان شدم، دیو و ددم آرزوست
آنکه بدون ریا میدردم آرزوست

وحشتی از نام دیو بود مرا پیش ازین
حال نترسم اگر کرده به راهم کمین
دیو نکرد آنچه من دیده‌ام از اهل دین
دیو جنایت نکرد بهر خدا در اوین
فرض که با شاخ خود میکندم از زمین
غیر اوین هرکجا میبردم آرزوست
عاصی از انسان شدم، دیو و ددم آرزوست

ترس من از دد ولی بود بسی بیشتر
حال همه ترس من هست ازین دور و بر
دد ننماید کمین پشت حقوق بشر
دد نزند خلق را موشک غران به سر
دد ز گوانتانامو، نیز ندارد خبر
حبس به زندان او تا ابدم آرزوست
عاصی از انسان شدم، دیو و ددم آرزوست

گرچه که من میکنم حرف بزرگان قبول
لیک ازین دیو و دد هیچ نباشم ملول
دیو ز جیب کسان هیچ ندزدیده پول
دزد ِ زمین نیست دد، بیخبر از عرض و طول
ایندو بلد نیستند مثل بشر این اصول
همدلی این دوتن نابلدم آرزوست
عاصی از انسان شدم، دیو و ددم آرزوست

دیو کجا دد کجا مثل بشر کار کرد
در طلب گاز و نفت حمله‌ی خونبار کرد
یا پی خمس و زکات اینهمه کشتار کرد
یا عرب از خانه‌اش رانده به اجبار کرد
یا به یهودی‌کشی آنهمه اصرار کرد
پس اگر ایندو بدند، هرچه بدم آرزوست
عاصی از انسان شدم، دیو و ددم آرزوست

چند تنی بدسرشت گشته به دنیا سوار
از غمشان میزنند مردم دنیا هوار
خاطر ما تا شود جمع درین روزگار
از دد و از دیو هست چشم مرا انتظار
تا بخورند این وسط، هرچه سیاستمدار!
زین دو بزرگ، این کمک، این مددم آرزوست
عاصی از انسان شدم، دیو و ددم آرزوست
------------------------------
مهرماه 1387
-----------------------------
.

Saturday, October 04, 2008

رابطه ايميلي - هادی خرسندی

رابطه ايميلي
آف کن کامپيوتر را جانم
يار من باش و ببين من
ON
ام
-----------------------------

گله ميکرد ز مجنون ليلي
که شده رابطه مان ايميلي

حيف از آن رابطه ي انساني
که چنين شد که خودت ميداني

عشق وقتي بشود داتکامي
حاصلش نيست بجز ناکامي

نازنين خورده مگر گرگ ترا
برده يا دات نت و دات ارگ ترا

بهرت ايميل زدم پيشترک
جاي سابجکت نوشتم به درک

به درک گر دل من غمگين است
به درک گر غم من سنگين است

به درک رابطه گر خورده ترک
قطع آنهم به جهنم به درک

آنقدر دلخور از اين ايميلم
که به اين رابطه هم بي ميلم

مرگ ليلي نت و مت را ول کن
همه را جاي اکی ، کنسل کن


آف
کن کامپيوتر را جانم
يار من باش و ببين من
ON
ام

اگرت حرفي و پيغامي هست
روي کاغذ بنويسش با دست

نامه يک حالت ديگر دارد
خط تو لطف مکرر دارد

خسته ازفونت و زفرمت شده ام

دلخور از گِردِلي @ (ات) شده ام ….

کرد ريپلاي به ليلي مجنون
که دلم هست از این سابجکت خون

باشه فردا تلفن خواهم کرد
هرچه گفتي که بکن خواهم کرد

زودتر پيش تو خواهم آمد
هي مرتب به تو سر خواهم زد

راست گفتي تو عزيزم ليلي
ديگر از من نرسد ايميلي

نامه اي پست نمودم بهرت
به اميدي که سرآيد قهرت ...

Wednesday, October 01, 2008

واسطه و تعدد زوجات - هادی خرسندی

واسطه و تعدد زوجات (سروده‌ي تازه)
"ای دریغا حرمسرا صف بست"
"هرچه تولید را به مصرف بست!"

------------------------
واسطه و تعدد زوجات
------------------------
حاجلی مرد مؤمن الکی
دو سه تا داشت همسر یدکی

چند تا صیغه هم کنارش بود
"علی از تو مدد" شعارش بود

زیر و بالای خانه حجله‌ی او
چشم زن‌های خانه دجله‌ی او

چه زنان قشنگ و مقبولی
در زمین وطن چه محصولی

خانه چندین اتاقخوابش بود
که رهاورد انقلابش بود

حاجلی جفت و طاق میفرمود
این اتاق آن اتاق میفرمود

اُرد میداد و پاس عوض میکرد
پشت سرهم زاپاس عوض میکرد

حاجی از گنده‌های میدان بود
واسطه بین بار و دکان بود

میوه از این بخر به آن بفروش
تا که حق‌العمل بماند توش

طالبی را از این به آن برسان
هندوانه به آن دکان برسان

خربزه را بخر فلان قیمت
سه برابر بده، خدا برکت!

این یکی را بخر حدود نود
علی از تو مدد، بده سیصد!

مفتخور، با درآمد عالی
توی شغل شریف دلالی

ولی البته بود دلواپس
که شود از مقام خود مرخص

میشنید این شعار را گه و گاه
"بعد ازین دست واسطه کوتاه"


"جنس را بی دخالت افراد"
"دست مصرف کننده باید داد"

بود دلخور که شغل دلالی
رونهاده به ضعف و بیحالی

عوضش بود شادیش افزون
بابت همسران گوناگون!

سر شب مسجدش مرتب بود
با خدا بودنش همه شب بود!

یک شبی دید میل مسجد نیست
حال او آنچنان مساعد نیست

درد در پشت و گرده و شانه
زودتر گشت عازم خانه

ای دریغا که چون به خانه رسید
دید در خانه یک جوان رشید!

چه جوانی که یوسف ثانی
چهره مردانه، لیک مامانی

خوش تراش و بلند و ورزیده
سخت میشد که بست از او دیده

هوس‌انگیز دست و بازویش
طرب‌‌انگیز طرّه‌ی مویش

چشم‌ها مثل چشم نقاشی
وجناتش قرین بشّاشی

سینه‌ پرهیبت و کمر باریک
عینهو قهرمان ژیمناستیک

حلقه بسته به دور او زن‌ها
آتش افتاده توی خرمن‌ها

حاجلی غیرتش به جوش آمد
به میان جست و در خروش آمد:

"آی چاقو کجاست؟ کارد کجاست؟"
"عسس و پاسدار و گارد کجاست؟"

"به ابوالفضل میزنم همه‌رو"
"علی از تو مدد، بده قمه‌رو"

اهل منزل شدید ترسیدند
همه از ترسشان فراریدند

حاجلی نعره زد: "پدر نامرد"
"حیف که میکنه قولنجم درد!"

"میزنم آی، میکشم، فریاد ... "
بعد روی تشک دمر افتاد!

"علی از تو مدد که مُردم، آه"
ناله سر داد گوئی از ته چاه:

"ای جوان! ای جوان لاکردار!"
"دزد ناموس من! خیانتکار!"

"حیف که خسته‌ام ندارم جان"
"ورنه میکشتمت همین الان"

"پس تو یکخرده مشت و مالم ده!"
"روی پشتم بیفت و حالم ده!"

"بعد از آن میدهم جواب ترا"
"میرسم با قمه حساب ترا"!

"سگ‌پدر پس تو هرشب اینجائی؟"
"داخل اندرونی مائی؟"

"میکنی حال و میزنی به بدن؟"
"من تورو ول نمیکنم ابداً"

"ولی با من اگه صفا بکنی؛"
"به خودم دینتو ادا بکنی؛"

"جای اینکه ازت گله بکنم"
"حاضرم با تو مامله بکنم"!

"خیز و قدری بمال واسطه را"
"تا کنی سفت و سخت رابطه را"

"عاشق مرد نوجوانم من!"
"مستحق‌تر از این زنانم من!"

"خوب من هم خلاصه دل دارم"
"این وسط حق آب و گل دارم"

"خسته‌ام بسکه زن به خود دیدم"
"گل نخواهم، ز بسکه گل چیدم"

"تو بیا و بچین گلی از من!"
"سوی زن‌ها بزن پلی از من"

"من برات باز میکنم گرهو"
"کدخدارو ببین بچاپ دهو"

"من برای تو میزنم چکش"
"گر کنی یک کمی مرا دلخوش"

"دیدنت شادی روانم شد"
"راستش اینکه خوش خوشانم شد"

"خودمونی بگم، هوس کردم"
"هوس از حیث پیش و پس کردم"

"این یه احساس گنگ و مجهوله"
"در اروپا که خیلی معموله"

"بگمونم که هورمونی باشه"
"علم گفته که باید ارضا شه"

"حق دلالی منو رد کن"
"بیا یکخرده رفت و آمد کن!"

"لرزه داره تنم، پاهام سسته"
"پس معطل نکن د.(........) !"

حاجلی گرم بحث دلالی
رفت از خستگی و بیحالی

اندکی ناله کرد و خوابش برد
یک زنی نعره زد که "فعلاً مرد!"

خانه شد با حضور آنهمه یار
مثل میدان میوه و تره‌بار

ناگهانی چراغ شد خاموش
بارک‌الله زنان میوه‌فروش!

دوره کردند آن جوانک را
تعارفش پرتقال و گرمک را

"هی! بفرما که طالبی دارم"
طالبی‌های قالبی دارم"

"های من نوبرش‌روآوردم"
"نوع شیرین‌ترش‌رو آوردم"

"اینطرف هم ببین دوتا گوجه"
"هدیه‌ای از جوانترین زوجه"

"خربزه آبداره و ترده"
"کرده تعریف هرکسی خورده"

"پسرم یک کمی شلیل بخور"
"میوه‌جاتی از این قبیل بخور"

"د. بفرما هلوی پوست کنده"
"دوتا بیشتر نبود، شرمنده!"

"توت فرنگی ِ تازه دارم من"
"تازه‌تر از مغازه دارم من"

"هدیه‌ی من انار خندونه"
"دونه‌هاش مثل قند قندونه"

"حالا یک جفت لیموی شیراز"
"نوش جانت بیا بزن یک گاز"

"این گلابی ببین چه شیرینه"
"همه میگن پر از ویتامینه"

آن جوان را دوتا دوتا بردند
تا بجنبد سه‌تا سه‌تا خوردند!

توی تاریک روشن خانه
بود یک شمع و چند پروانه

"گرد و شیرین بیا که هندونه س"
"بخور انگورمو که بی‌دونه‌س"

"باغت آباد باشه انگوری"
"لب‌رو رد کن بیاد، کدوم گوری؟"

"های دختر چراغو روشن کن"
"حاجی بیداره، رختتو تن کن!"

حاجلی لای چشم خود وا کرد
مدتی صحنه را تماشا کرد

زیر لب گفت "یا اولوالابصار!"
"واسطه را نمیکنی بیدار؟"

"آخرش بی اجازه‌ی ارباب"
"جنس‌ها رفت و واسطه در خواب!"

"ای دریغا حرمسرا صف بست"
"هرچه تولید را به مصرف بست!"

"علی از تو مدد که خوار شدم"
"واسطه سهله، خانه‌دار شدم"

"اونهمه من خدا خدا کردم"
"واسه قانون اون دعا کردم"

"خواستم از امامرضای غریب"
"که بشه ماده واحده‌ش تصویب"

"نذر کردم زیارت مشهد"
"که نشه لایحه‌ش تو مجلس رد"

"آخرش اینه مزد و پاداشم؟"
"دیگه از جام نمیتونم پاشم"

"به به از این تعدد زوجات"
"بر محمد و آل او صلوات"
----------------------------