Monday, February 23, 2009

گوسفندو می خوای بخوری يا می خوای توضيح‌المسائلی بکنی؟ -هادی خرسندی

گوسفندو می خوای بخوری يا می خوای توضيح‌المسائلی بکنی؟



- الو! آقا، گوسفند زنده دارين؟
- بعله.
- با قصابه؟
- پس چی؟ خيال کردين خودش تنها مياد؟
- چنده؟
- واسه چی ميخواين؟
- آبگوشت و کله پاچه و چلوکبابش فرق ميکنه؟
- منظورم اينه که نذری ميخواين يا خوراکی؟
- فرقش چيه؟
- اگه نذری باشه قصاب ِسيد ميفرستيم.
- چه فرقی داره؟
- گرونتره.
- چرا گرونتره؟
- واسه اينکه ثوابش بيشتره. نذر زودتر قبول ميشه.
- از کجا می‌فهميم سيده؟







- از اسمش. سيد باشه اسمش مثلاً سيدرضاست يا سيد اصغره. سيد نباشه رضای خاليه يا ميثمه.
- شناسنامه‌شو مياره؟
- آقا ميخواين قصابی کنه براتون يا ميخواين عقدش کنين؟
- آخه ممکنه سيد نباشه؟
- کی سيد نباشه؟
- همين قصابه.
- اختيار داری جوون. گوسفنده ممکنه سيد نباشه، ولی قصابه لاولله. اولاد پيغمبره!
- ميدونم. ولی ميگم اين روزها تقلب زياده.
- باشه!
- ممکنه بعضی‌ها سيد نباشن ولی کلک بزنن بگن سيديم.
- امکان نداره. ميرن جهنم! شما اصلاً اون دنيارو دست کم نگيرين. عربی بلدی؟
- نه. چطور مگه؟
- ميخواستم يک آيه‌ی عربی برات بخونم حساب کار دستت بياد.
- حالا بخون. بعضی کلمه‌هاشو ميفهمم.
- نه بابا، فايده نداره.
- نه آقا خواهش ميکنم بخون!
- نه ديگه. آخه منم همشو حفظ نيستم. خلاصه ميگه در جهنم گناهکارها عذاب ميشن. حوری و غلمان هم بهشون تعلق نميگيره.
- بالأخره گوسفند چنده؟
- چندتا ميخواين؟
- يه دونه.
- چندتا قصاب ميخواين؟
- مگه چندتا قصاب لازمه؟
- بستگی به خودتون داره.
- فکر ميکردم بستگی به گوسفنده داره.
- نه بابا. اون بيچاره که يکدونه هم از سرش زياده.
- از سر همه‌ی گوسفندا يک قصاب زياده.
- حالا وارد اون بحث نميشيم. يک قصاب ميخواين با يک گوسفند؟
- بعله.
- گفتين قصابش سيد باشه؟
- خيلی قيمتش فرق ميکنه؟
- بستگی داره چه جور سيدی بخواين.
- مگه چندجور سيد دارين؟
- سيد معمولی داريم، سيد طباطبائی هم داريم.
- فرقش چيه؟
- ای آقا. شما ميخوای فرق همه‌چی‌رو بدونی؟ معموليش اونه که فقط پدرش سيد باشه، طباطبائيش اونه که دوبل باشه. پدر و مادرش هردو سيد باشن. قيمتش هم دو برابره ولی خب تخفيف سادات بهش ميخوره.
- ارزونتر چی دارين؟
- سيد لايت داريم که فقط مادرش سيده. خودش فقط شب جمعه سيد حساب ميشه اما توی هفته همون نرخ عامه.
- گوسفنده چی؟
- گوسفنده ديگه!
- منظورم اينه که نميشه چند تا گوسفند بيارين يکيشو انتخاب کنيم؟
- نه داداش. ما چوپون نيستيم، قصابيم. قصاب. سرباز انقلاب!
- پاسداری شما؟
- نه عزيزم. عرض کردم قصاب. سرباز انقلاب!
- از کی تا حالا قصاب ها سرباز انقلاب شدند؟
- از وقتی آقای خاتمی گفت. البته ايشون فقط لاجوردی قصاب اوين رو گفت اما شامل حال همۀ قصاب ها ميشه.
- بالاخره چند تمام ميشه؟
- گوسفند با يک قصاب؟
- بعله.
- سرشو خودتون ميبرين؟
- سر چی رو؟
- گوسفند رو خودتون ذبح ميکنين؟
- پس قصاب واسه چيه؟
- قصاب واسه قصابيه جونم. سر گوسفندو نميبره!
- پی کی ميبره؟
- سلاخ عزيز من!
- فرقش چيه؟
- سلاخ ذبح ميکنه، قصاب لاشه‌رو تکه تکه ميکنه ميفروشه. شعر شاملو رو نشنيدی؟ ميگه "سلاخی زار زار ميگريست. عاشق قناری کوچکی شده بود."؟
- شما شعر شاملو هم بلدی؟
- اختيار داری. پريروز داشتم گزارش ميخوندم ميگفت درصد بالائی از زنان تن فروش تهرانی مدرک دانشگاهی حتی تا سطح کارشناسی دارند (×). جمهوری اسلامی سطح دانش عمومی رو برده بالا جونم. فاحشه ‌هارم با سواد کرده. خب ما هم قصاب همين حکومتيم ديگه. چرا سواد نداشته باشيم؟



- از درآمدتون راضی هستين؟
- بد نيست. آخه من دبير آموزش و پرورش هم هستم!
- پس اين شغل دوم شماست.
- نه بابا. اون شغل دوممه!
- يعنی باهاس سلاخ هم سفارش بديم؟
- حالا اگه يک پول اضافه بذارين کف دست قصابه ممکنه سلاخی هم واستون بکنه.
- شما خودت ميای؟
- نه بابا. من منيجرم. البته اگه بخواين ميام ولی نرخم گرونتره.
- سيدی؟
- نه ولی منيجرم. منيجر از نظر جدول استخدامی همرديف سيد حساب ميشه!
- يک گوسفند زنده بيارين ذبح کنين چند درمياد؟
-اولاً ديدم هوس کله پاچه کردی. ميدونين که پوست و روده و کله پاچه شم خودمون برميداريم.
- واسه چی؟
- قانونه!!
- چه قانونيه؟
- قانون مملکتيه!
- پارلمان تصويب کرده؟
- اونشو ديگه نميدونم. بعيد هم نيست. چون از وقتی که من اومده‌م توی اين کار داره اجرا ميشه. حالا قانونش از مجلس گذشته يا آئين نامه داخلی صنف قصابه نميدونم.
- حتماً ماده واحده بردن مجلس با قيد سه فوريت تصويب شده!
- شما ميخوای مسخره کنی، مسخره کن ولی بهرحال پوست و روده و کله پاچه‌اش مال ماست. طبق قانون!
- چرا مسخره کنم. بالاًخره صد ساله که مملکت ما پارلمان داره. پوست و روده و کله پاچه هم سهم شماست از مشروطيت!
- اِ. با رضا پهلوی هم که فاميل دراومدی! داداش متلک بندازی گوسفند موسفند خبری نيست. قصاب مياد بدون گوسفندها!
- شوخی ميکنم عزيز من. حالا چند کيلو هستش؟
- دفعه اولته انگار.
- يکخرده از دفعه اول هم کمتر!
- عرض به حضور، داشتم ميگفتم، که شما زدی به مشروطيت و موضوع عوض شد. همه جورشو داريم. اگه نذری ميخواين باشه خب هرچی بزرگتر باشه ثوابش بيشتره. اموات بيشتری ازتون آمرزيده ميشه. کوچيک باشه واسه امتحان رانندگی و اينجور چيزا خوبه. اما اگه مريض دارين نذر کردين خوب بشه متوسطش خوبه.
- همون متوسط.
- نذرتون چيه؟
- نميدونم والله. مادرم نذر کرده ولی خودمون ميخوايم بذاريم لای باقالی‌پلو.
- نميشه که. نذر ميکنين باهاس گوشتشو بدين بيرون. نذر پدرم چرب شيکمم؟ باهاس بدين به مستحق. معمولاً هم ما خودمون زحمتشو ميکشيم. با هر بدبختی هست ميندازيم تو ماشين مياريم ميون فقير بيچاره‌ها تخس ميکنيم.
- کيلوئی چند تخس ميکنين؟
- پول از شما نميگيريم. واسه ثوابش ميکنيم.
- منظورم اين نبود.
- پس چی؟
- هيچی. بگذريم.
- آره بگذريم. صرف نداره برات. يعنی برا دک و دنده‌ت!
- چقدر هزينه‌اش ميشه ارباب؟
- ای‌ی‌ی .... دويست سيصد دلار بده ديگه.
- دلار ندارم. پول ايرانی فقط دارم.
- پس مام گوسفند نداريم. پشگلشو فقط داريم!
- اينطور به پول کشورت توهين نکن.
- توهين؟ تازه دارم ارزششو ميبرم بالا. الان کود حيوانی در بازار از ريال گرونتره!
- باشه بابا. يک کاريش ميکنم. وزنش چقدره. کوچيکش چقدره، متوسطش چقدره، بزرگش چقدره؟
- راستش فرقی نميکنه. همه وزنشون يکيه. بستگی داره شما چند کيلوئی بخوای!!
- يعنی چی؟
- يعنی اينکه اينا تروک‌های بيزينس‌مونه. حالا چون شما خيلی کنجکاوی بهت ميگم. کلی نمک ميريزيم لای علفاش. حيوان نمک ميخوره حسابی تشنه‌اش ميشه. اونوقت به ميزان مناسب با سفارشی که مشتری داده، آب می‌بنديم به نافش! وقتی هم ميرسيم قبل از اينکه شاش کنه وزنش ميکنيم تحويل مشتری ميديم ميگيم خدا بده برکت.
- بعد مشتری بدبخت می‌بينه خدا برکت به شاشش داده!
- عوضش گوسفندش کوچيک ميشه! نذرش چيه؟
- چی؟
- ميگم مادر چی نذر کرده؟
- واسه اندازه‌ گوسفند ميگی؟ اونش مهم نيست. شما گوسفند گنده بيار. تشنه هم باشه قبوله. حضرتعباسی آب زياد بهش نده که راهروی مارو به گند نکشه.
- اصلاً ميخوای آبشو توی يک بشکه کنم سوا بيارم. ها ها ها ها!
- اتفاقاً يکی از دوستان ما ترياک ميکشه. به فروشنده‌هه گفته آشغال قاطيش نکن. گفته آشغال‌هارو سوا بده من پولشو بهت ميدم!
- ها ها ها!
- قبول نکرده. گفته بايد قول شرف بدی که قاطيش ميکنی ميکشی! گفته وگرنه بدعادت ميشی ديگه هميشه جنس خالص ميخوای. گفته اينهمه ما زور زديم که مزه اصليش يادتون بره.
- هميشه همينجوره. مردم وقتی يک چيزی‌رو مزه کنن، انتخابات، دمکراسی، به قول عارف ملت ار بداند ثمر، ملت ار بداند ثمر، آزادی را، برکند، برکند، برکند ز بن ريشه‌ی استبدادی را!
- مصراع اولشو دوبار گفته؟
- آره انگار.
- نه آقاجان. خانم گيتی اينجوری خونده‌تش. به خاطر آهنگ.
- من موسيقی وارد نيستم. قصابم.
- خلاصه که حکومتگرها هم مثل موادفروش‌هاند.
- برعکس. موادفروش‌ها مثل حکومتگراند.
- خلاصه ديگه ترياک خالص گير فلک هم نمياد.
- خصوصاً اون ترياکی که کارل مارکس گفته بود!
- اونو که اونقدر آشغال قاطيش کردند که صد رحمت به ترياک تقلبی.
- آره. چه آشغال‌های متنوعی. آخوند و خاخام و کشيش و کاردينال و پاپ و ربای و حجت الاسلام و ....
- آقاجان. چی شد بالآخره؟
- نگفتی خانم والده چی نذر کرده!
- گفتم فرقی نميکنه. شما گوسفند‌رو بيار.
- برای ما فرق ميکنه آقای عزيز.
- چه فرقی ميکنه؟
- ميدونی داداش. بعضی‌ها نذرهای عوضی ميکنن کار دست ما ميدن. يک خانمی نذر کرده بود که گوسفند‌رو بگيره پول ما‌رو نده. حالا اون هيچ‌چی، اما کلاً ما بايد متن نذرهارو به وزارت اطلاعات گزارش بديم.
- وزارت اطلاعات؟
- آره. کميسيون نذورات! آخه بعضی نذرها مغايرت مذهبی داره. بعضی‌هاش هم برای ضديت با رِژيمه. اينها هم بايد چهارچشمی همه چيرو بپّان نه. اومديم و يکی، نذرش، گرفت، پيش خدا قبول شد. اينا ميگن البته. چی نذر کرده بوده؟ سقوط رِِژيم...
- عجب!

- جون شما. اعتقاد داشته باشی همينه ديگه.
- پس ولش کن آقا. اصلاً نخواستيم گوسفند.
- نميشه ديگه عزيز. تلفن‌های ما کنترله.
- جدی.
- خيلی جدی.
- ای بابا.
- شما يک کاری بکن. گوسفند‌رو فقط به نيت همون کباب و باقالی پلو بخر.
- من از اولش هم همينو ميخواستم. مادرم ميخواست يک نذر هم قاطيش کنه.
- بهشون بگو يک دفعه ديگه.
- ٱره بابا. همين کارو ميکنم. حوصله‌ی دردسر ندارم.
- دمت گرم.
- حالا بالآخره کی اين گوسفنده وصال ميده؟
- هان؟... گوسفند؟... وصال؟... آره؟...! .... توضيح‌المسائلی؟...
- چی؟
- خجالت نکش جوون. ما از اين مشتری‌ها هم خيلی داريم. چندتا گوسفند حسابی هم داريم برای همين کار. آخرشم نذری ميکشيمشون.
- نه جانم. من اهلش نيستم. با حيوانات حرفشو نزن.
- آهان. پس چرا ز اول نميگی عزيز من. اهل حيوانات نيستی. گرفتم. قصاب ماده ميخوای. آره؟ گوسفند هم همراهش نباشه. ای شيطون! بگو عزيزجان. خجالت نداره. توی اين مملکت ۹۹درصد بيزينس‌ها يکجوری بهمديگه وصله.
- چی ميگی آقا!
- ميگم خجالت نکش. چند سن و سال ميخوای؟ راستی ببينم. اون رفيقت لولی چند ميخره؟ بهش بگو خالص بهش ميدم سناتوری.
- عجب. پس شما همه‌ی اين کارهارو ميکنيد. روی ديوار فقط نوشته بود «گوسفند زنده با قصاب».
- خودشه عزيز من. بايد از همون ميفهميدی. سعدی فرمايد «مرد بايد که گيرد اندر گوش – ور نوشته‌ست پند بر ديوار». همه‌ی پيغام‌ها توی همونه. گفتم که. توی اين مملکت ۹۹درصد بيزينس‌ها بهم مربوطه! حالا ميشه يک خواهش ازت بکنم؟
- چه خواهشی؟
- لطف کن اون شماره‌رو به من هم بده آقای عزيز. لازمش دارم.
- کدام شماره‌رو؟
- همون که روی ديوار بود. شما الان عوضی گرفتی. شماره‌ی من‌رو گرفتی. شماره‌ی يک آدم بيکار. يک روزنامه‌نگار باتجربه که نشريه‌اش تعطيل شده و اينجا نشسته با يکی گپ بزنه و دست بندازه و دست بيفته. بعد از اين با دقت شماره بگير هموطن!

!

Sunday, February 22, 2009

آخ حـالا بـاز قـر تـو کـمـرم فـراوونـه ! -بالاترین برگشت طنز از علیرضا رضایی


آخ حـالا بـاز قـر تـو کـمـرم فـراوونـه !
...
بالاترین برگشت
. بدینوسیله به نمایندگی از کلیه اقشار و آحاد ملت اعم از کتابفروشان ، تعاونی داران ، راننده ها ، آرایشگرها ، بقالان ، چقالان ، سیگار فروشها ، جیب برها ، خیاطان ، قاتلین فراری ، تاکسی دربستی ها ، لامپ فروشان ، رستوران ها ، هتلها ، باباهای مدارس ، جارو فروشان ، اطبا ، آژانسهای هواپیمائی ، کارمندان ، حقوق بگیران ، گوش سوراخ کنها ، لوله کشها ، سیگاری ها ، ساندویچی ها ، بانکها ، کارچاق کنها ، اراذل ، اوباش ، معتادین ، گرد فرشته بازها ، واسطه ها ، بی آبروها ، کودکستانها ، خانوم بازها ، گداها ، سالنهای اپیلاسیون ، مانتو فروشیها ، کبابی ها ، دکه ای ها ، گریه کنهای دم قبرستون ، حجامت کنها ، ماست بند ها ، خالی بندها ، خانه های سالمندان ، کف بین ها ، لحاف دوزها ، مسافر کشان در بست ، زن ذلیل ها ، بی حجابها ، سینما داران ، کفاشها ، آدمهای آسمون جل ، کفتر بازان ، آموزشگاههای رانندگی ، سارقین مسلح ، قبر فروشها ، آدمهای زیگیل ، دبیران انشاء ، بچه دزدها ، لولو های سر خرمن ، زندانیهای وبلاگ نویس ، عرق خورها ، پرتغال فروشها ، بچه های سرراهی ، زنهای بیوه ، دلقکهای سیرک ، قطع نخاعی ها ، بیماران کلیوی ، تزریقاتی ها ، دستفروشان ، موتور سواران ، سد معبر کنها ، سی دی فروشان روی پل ، زیر خاکی جمع کنها ، میرزا بنویس ها ، بساز بفروشها ، سی دی فروشان زیر گذر ، پاسبانها ، اتباع خارجه ، دماغو ها ، هفت تیر کشها ، آژانها ، منگلها ، هنرپیشه ها ، کیف قاپها ، کراک فروشها ، ذغال فروشان ، متخصصین مغز و اعصاب ، سمساریها ، آهن قراضه جمع کنها ، دارندگان سگهای ولگرد ، دارندگان تمساح خانگی ، جوشکاران ، فوتبالیستها ، وزنه برداران ، مکانیکها ، صافکاران ، چرخ گوشت فروشها ، خفت گیرها ، خبرنگاران ، عقب افتاده های ذهنی ، دلار فروشان ، مامورهای مخفی ، شاگرد شوفرها ، دودره بازها ، کارواشیها ، ختنه کنها ، بزّازان ، بچه پر رو ها ، مامورین سرشماری ، اختر شناسان ، باستان شناسها ، بنزین فروشهای دم پمپ بنزین ، بنزین فروشهای دم گاراژ ، خیکّی ها ..... آی خدا نفسم گرفت !
و بطور کلی به نمایندگی از تمام انواع ملت ایران ، بازگشت شکوهمند و فرح افزا و اینجور چیزهای بالاترین را تبریک عرض نموده از اینکه بدلیل هک یا هر اتفاق دیگری هیچکدام از ما و مجموعه های ما نابود نشد به جامعه محترم حمایت از غزه خصوصاً در فارس مراتب تسلیت عمیق خود را به نمایندگی کامل از کلیه اقشار فوق و بقیه اعلام مینمایم !
.
خوش گذشت جمیعاً اساسی آقا حالا داشته باش نی ناش ناش برو کمرو بچسب !

Saturday, February 21, 2009

قبر بابات دانشگاه -دانشگاه شریف برای ترم آینده جنازه می پذیرد ! -طنزازعلیرضا رضایی



قبر بابات دانشگاه
در راستای پروژه اخیر دفن شهید در دانشگاهها (لینکهای مرتبط)
دانشگاه شریف برای ترم آینده جنازه می پذیرد !
معاونت سکسی دانشجوئی وزارت علوم ابراز امیدواری کرد با راه حلهای علمی جدید مشکل قطعه شهدا بهشت زهرا حل بشود . مطابق برنامه ریزی بعمل آمده دانشجوهای خودکشی کرده ، بالای تپه های سنندج و خودکشته های دانشجو کرده در دانشگاه چال میشوند . این معاونت با تاکید بر سهمیه ۴۰ درصدی بسیج افزود در هر صورت بسیجیان قهرمان چه زنده چه مرده حتماً باید دانشگاه بروند . مطابق اعلام این معاونت محترم که اخیراً تولید جدیدی برای پلی بوی نداشته است تمام بسیجیها دانشجو هستند مگر اینکه در زمان دریافت مالیات کارتشان را بین نماز مغرب و عشا از جا کفشی مسجد زده باشند و تمام دانشجویان جاسوس هستند مگر اینکه هم ندارد جاسوس هستند دیگر !به همین مناسبت شورای متعالی انقلاب هفرنگی از انتقال چاه جمکران به حوض دانشگاه خبر داد . این شورا که پیش از این دانشگاهها را از طریق خطوط ای.دی.اس.ال مستقیماً به روضه رضوان متصل نموده است هدف از اینکار را جلوگیری از اتلاف وقت امام زمان برای حضور سر مزار شهدا اعلام کرد . دبیر این شورا از برادران دانشجو خواست تا در هنگام حضور خواهران حورالعین در قطعه شهدا دانشگاه چشمهایشان را حتماً درویش نموده و بجای هیز بازی یک کمی در فلسفه ۴۵ درصدی شهادت تدبیر بکنند . شورای متعالی افزود بدلیل اینکه هم اکنون فرزندان تعدادی از این اهل قبور از طریق سهمیه ی اهل قبور در دانشگاه هستند لذا در هنگام درگیریهای دانشجوئی خواهشاً کسی سر قبر پدر کس دیگری پی پی نکند !در همین راستا به جهت بهره مندی از ثواب معنوی بیشتر قرار شد امامزاده داوود با الاغهایش یه تیکه به صحن مطهر دانشگاه منتقل بشود . سازمان عتبات دانشجوئی عالیات با اعلام این خبر افزود از این پس مشتاقان آن حضرت برای دریافت شفا میتوانند همه روزه صبحها از ضلع جنوبی دانشگاه به ارتوپدی امامزاده و عصرها از ضلع غربی دانشگاه به چشم پزشکی مراجعه بفرمایند . همچنین قرار شد از این به بعد دانشجویان نمونه بجای عتبات عالیات بعنوان جایزه سر کلاس درس برده بشوند . به همین مناسبت انجمن حمایت از الاغهای امامزاده داوود نرخ کرایه ترانزیت دانشجو از سر آزادی تا ته دانشگاه را الاغی صد تومان تعیین کرد . این انجمن از عموم دانشجویان عزیز خواست تا بدلیل حضور تعدادی بسیجی بی ترمز در دانشگاه در هنگام سوار شدن الاغ برای جلوگیری از هرگونه اشتباه حتماً به علائم هشدار دهنده عرعر توجه بکنند . توضیحاً اینکه به صدای ساطع شده از الاغ همیشه عرعر نمیگویند بلکه گاهی اوقات به این صدا با اندکی شباهت میگویند عر گوز !

اگه شام نهار میدین منم همین الآن برم یزد استقبال ! -طنز از علیرضا رضایی

شام و نهار هفت دست
در راستای خیرات صبحانه و نهار برای مستقبلین احمدی نژاد در یزد
اگه شام نهار میدین منم همین الآن برم یزد استقبال !
در راستای سفر فضائی احمدی نژاد به یزد سازمان پزشکان بدون مرز بر اهمیت صبحانه برای دانش آموزان تاکید کرد . این سازمان دقیقاً نگفت که صبحانه را اگر کی و کجا بدهد خاصیت دارد لیکن طبق شواهد چنانچه دانش آموزان بجای بیسکوئیت در مدرسه ، در خیابان کله پاچه بخورند چه بسا که بعد از آینده ساز شدن با یکی از همین ماهواره هائی که داریم تا هر جا نابدتر فضا هم رفتند . این سازمان افزود در صورتیکه دانش آموزان گروه سنی الف در حال صبحانه خوردن روی پوستر احمدی نژاد بشینند و یک پرچمی هم تکان بدهند غذا بدون هیچ روم به دیوار پسمانده ای یه تیکه جذب هر جایشان که بخواهند میشود . در این زمان ارزش غذائی یک سیر پنیر در خیابان معادل هفتاد سال عبادت در غار محسوب شده و بهتر است کلیه استقبال کنندگان به جهت جذب بیشتر غذا همانجا شام هم تشریف داشته باشند . بر این اساس چنانچه به استقبال کنندگان شام نهار هم داده بشود تعداد مخالفان با رژیم به نحو مطلوبی افزایش پیدا میکند . توضیحاً اینکه چنانچه کسی با "رژیم" مخالف نباشد اینطوری مثل گاو نمیخورد !به گفته کارشناسان چنانچه در سفرهای استانی بجای احمدی نژاد جکی چان برود چه بسا که مردم از تهران هم بدون شام نهار برای استقبال تا یزد بروند . همچنین بدلیل اینکه در ماه خون و قیام ارزش غذائی تکیه ها نسبت مستقیمی با ارزش معنوی حضور میلیونی دارد طبق هماهنگی های بعمل آمده با استاد ایرج ملک پور از این به بعد همزمان با سفرهای استانی دهه محرم نیز آغاز میشود . ستاد اطعام ایتام نیز آمادگی کامل خود را برای استقبال میلیونی از احمدی نژاد در سفرهای بعدی اعلام کرد . این ستاد از دولت مهربان پرور خواهش کرد بدلیل حساسیت معده ایتام به خاگینه در خیابان فقط املت سرو کند . همچنین سازمان جهانی غذا (فائو) از اعزام قحطی زدگان اتیوپی برای استقبال خبر داد . این سازمان قول شرف داد که به میزان سه برابر بشقابهای دولت نهم استقبال کننده با هر ریختی که بخواهید اعزام کند . سازمان فوق افزود چنانچه به استقبال کنندگان یک کف دست پیاز هم بدهید حاضرند تا پای جان از حقوق هسته ای و حقوق دیگر جاهای شما دفاع بکنند !بنا به اخبار واصله پس از این اقدام خیرخواهانه دولت نهم درصد محبوبیت احمدی نژاد که همواره با تعداد استقبال کنندگان رابطه مستقیم دارد در فاصله ی سه ماه مانده به انتخابات ۳۳ برابر افزایش یافت . بر این اساس احتمال میرود که احمدی نژاد در انتخابات آینده ۳۳ تا رای بیاورد . به همین مناسبت قرار شد در سفرهای بعدی برای افزایش محبوبیت بهمراه صبحانه نوشابه هم بدهند . یکی از آدمهای ضد حال که قبلاً با پولهای موصاد از طریق لپ تاپ وارد یزد شده بود و برای بمب گذاری در شیراز لای جمعیت بود با اعلام زرشک افزود برو بابا سنده ! بری خانوم هم بیاری دو ماه دیگه عین شلوار میکشیمت پائین !

تمثيل حكيم اصفهانىماجراى مرد بقال و حكايت انتخابات ملايان -اسماعیل وفا یغمایی

تمثيل حكيم اصفهانىماجراى مرد بقال و حكايت انتخابات ملايان

حكيمى مرا گفت در اصفهان
كه بادا روانش قرين جنان
كه در رى يكى مرد بقال بود
كه فرخنده ايام و خوشحال بود
يكى ويترين اش بد اندر د كان
كه ناديده مانند آن را جهان
به طول و به پهنا بزرگ و سترگ
درخشان و براق چون چشم گرگ!
به هر صبح آن را ابا پارچه
نمودى تميز از سرش تا به ته
بماليدى آن را به دستان تر
غبارش زدودى چنان شير نر

مشهور شدن ويترين و آمدن گزمگان وزدن عكسهاى بزرگان در ويترين مرد بقال
چنان گشت مشهور اين ويترين
كه هرگز تو از آن مپرس و مبين
از اين رو به هر روز يك پاسبان
بيامد ورا صبحدم در دكان
به دستش بسى عكس و بس پوستر
زدولتمداران با كر و فر
يكى روز تصويرى از سيد على
به حيوان و انسان فقيه و ولى
فقيهى عظيم و عديم المثا ل
به شرق و به غرب و جنوب و شما ل
عفيف و نظيف و لطيف و عريف
طريف و شريف وظريف و حريف
به روز دگر پوستر هاشمى
كريمى گرانمايه و مردمى!
امين و ثمين و سمين و وزين
زبس خاكى از عاشقان زمين!!
ز كروبى و سبزعلى خان گرد
به كار سياست در آورد و برد
زمردان عرف و زمردان شرع
بسى پوستر قد آن هشت زرع
ــبدادى به بقال با عقل و دين
كه آن را زند در پس ويترين
چو بقال بودى بسى هوشمند
از اين كار هرگز نگشتى نژند
به انواع تف يا كه چسب و سريش
بزد پوسترهاى اصحاب ريش
ــبه آن ويترين تا شوند آشنا
خلائق به سيماى اين اوليا!!

دگرگون شدن اوضاع و حمله گزمگان به ويترين مرد بقال
چنين چند ماهى بشد پى سپر
برآمد زبعد بسى شب سحر
چنين روزها گشت چونشب بسى
در آن ويترين عكس هر ناكسى
كه يكروز ناگه بسى گزمه ه
ازراه زمين و ز راه هوا
بسى خشمناك و بسى خشمگين
لگد زن چو قاطر به آن و به اين
درانيده چشمان خونريز و سرخ
نه خونريز بل وحشى و هيز و سرخ
ــبه يك پوستر از جمله ى پوستران
ز تصوير انواع مابهتران
وحشت بقال و توضيحات رئيس گزمگان
بلرزيد بقال با ترس و بيم
هراسان از آن ديوهاى رجيم
دو چشمان پر وحشنش منتظر
شده تار و تور و سياه و كدر
ز حيرت شده هر دو تا گرد گرد
زبانش دعا خوان لبانش به ورد
كه ناگاه فرمانده گزمه ها
بزد نعره اى همچنان اژدها:ــ
كه اى بى پدر مرد بى عقل و دين
چه باشد بگو روى اين ويترين
ندانى مگر حضرت رهبرى
شده خشمگين زين پدر يكورى
ندانى كه اين شخص مغضوب شد
زدندش چنانى كه معيوب شد
نمودند اندر نشينش نشا
شياف نشادر كه زد نعره ها
بر اين ويترين اين قرمساق كيست
مر اين ماجرا را بگو تا كه چيست؟
گيج شدن مرد بقال و جواب او به گزمگان
بلرزيد بقال وحشت زده
از اين عر و تيز و از اين عربده
بلرزيد و ترسيد و از ترس و لرز
بشد باز از او همه كوك و درز
نظر كرد بر جمله تصويرها
بر آن راهبرها بر آن پيرها
ندانست مقصود آن گزمه چيست
قرمساق اصلى در اين جمع كيست
در آخر به حيرت بپرسيد مرد
ابا دست لرزان و با روى زردــ
برادر!! فداى سر و ريش تو
گلاب است بى شك همى جيش تو
كدامين از اين جمع منظور توست
كه نابودى و سوگ او سور توست
كدامين قرمساق از اين گروه
در افكنده اينك تر ا در ستوه
بگو تا كه تصوير او بر كنم
مر آن را به درب توالت زنم

عبرت گرفتن از اين حكايت

كنون اى خردمند دانا و هوش
كه كردى تو تمثيل بقال گوش
نه بقال و چقال مقصود ماست
كه تمثيل اين ماجرا سود ماست
بدان مرد بقال مائيم و خلق
مر اين پوسترها ز اصحاب دلق
چه آن و چه اين و چه اين و چه آن
دو سر قاف باشند اين خونيان
همه خلق خواران پتياره اند
به پاچه ــ نه تنها ــ همى پاره اند
مده راه بر اين پليدان دون
دو سر كاف و قافان زشت و زبون
كه اين انتخابات كشك است و دوغ
تمامش ز بالا و پائين دروغ
شنو پندى از مصلح اردبيل
حوالت نما راى را دسته بيل

Thursday, February 19, 2009

در گفتگوی خبری یک میلیارد دلار به محمود بدهکار هم شدیم ! -طنز از علیرضا رضایی

در راستای گفتگوی خبری اخیر احمدی نژاد و توضیح درباره گم شدن یک میلیارد دلار نفتی
در گفتگوی خبری یک میلیارد دلار به محمود بدهکار هم شدیم !

احمدی نژاد در این گفتگو پس از حل کلیه مسائل موجود در فضا از جو رد شد و به نزدیکیهای زمین رسید . وی پس از نامگذاری قمر بنی هاشم بعنوان قمر جدید منظومه ی راه اثنی عشری با شکستن دیوار صوتی از ملت قهرمان بخاطر استفاده از میز نهار خوری یک کمی گله کرد . بر این اساس چنانچه ملت ایران در سه سال و نیم گذشته بجای میز سر سفره غذا میخوردند الآن عین آدم نفت سر سفره هایشان بود حال آنکه نفت را سر میز که نمیشود گذاشت . وی ضمن تاکید بر لزوم آگاهی ملت ایران از نحوه ی فروش نفت ابتدا چارت سازمانی وزارت نفت را بمدت نیم ساعت به همه نشان داده سپس ضمن بررسی کامل لوله های ماهشهر تا بندر امام از قرار داشتن سه تا شیر فلکه در این مسیر خبر داد . توضیحاً اینکه شیر فلکه یکی از ارکان نظام بوده و باز و بسته شدن آن از شدت اهمیت فقط به اذن ولی مطلّقه فقیه صورت میگیرد . بر این اساس چنانچه به هر دلیلی قرار باشد فلکه باز بشود چند نفر به بهانه مبارزه با ایدز با امام زمان مبارزه نموده سپس بدلایل عشقی تخیلی خودکشی میشوند !
احمدی نژاد در ادامه قدری هم از دوستان نزدیک و خوبی که در مجلس دارد گله کرد و گفت چنانچه این برادران که بعضاً چندتا خواهر هم بینشان پیدا میشود مشکلی دارند میتوانند بروند سرش را بگیرند . وی قبل از پیشامد هرگونه حرف و حدیث سکسی افزود این قصه "سر" دراز دارد . وی با اشاره به شیوع "سر" درد در هنگام بررسی نحوه خرج شدن پول در دولت نهم خاطر نشان کرد اگر برادران ما در مجلس از این چیزها "سر" رشته داشتند الآن نماینده نبودند . وی بدون اشاره به خود سوزی برادر جاسوس و جانباز جلوی در مجلس پاسخگوئی را حق همه گونه مردم نامید و بر لزوم پاسخگوئی داغ تاکید کرد . بر این اساس برادران پزشکی قانونی علت مرگ آن برادر جاسوس جانباز را سوختگی داخلی بر اثر پدرسوختگی نظام عنوان کردند !
وی در بخشی دیگر از سخنانش با اشاره به فضای کاملاً باز و آزاد سیاسی در کشور افزود البته اینگونه حرفها در سه سال و نیم گذشته فقط برای تخریب صورت میگیرد . وی نگفت چرا در این مدت همه تمام کار و زندگی شان را گذاشته اند زمین که با استفاده از فضای باز دولت را تخریب بکنند . احمدی نژاد درحالیکه یکی از لنگه های ابرویش بیشتر از حالت معمول از بقیه اجزای صورتش فاصله گرفته بود نصریح کرد که این وصله ها به دولت به این پاکی نمیچسبد . ستاد حمایت از پاکی و واجبی با تائید این مطلب بر لزوم حمایت از انفاضه پشم تاکید کرد . این ستاد آمادگی کامل خود را برای سرویس همه گونه دهان با استفاده از واجبی اعلام نمود لیکن عواقب بعدی قورت دادن واجبی در زمان سرویس دهان را بر عهده نگرفت . بر این اساس قرار شد چنانچه کیف پول خالد مشعل در خیابان گم شد و تصادفاً یک نامردی پولهایش را زد لاشه کیف را فرستاد ایران کسی متوجه نشود که یک میلیارد دلار چطوری گم میشود
!

Wednesday, February 18, 2009

آی آدم ها - طنز اینترنت و آخوندها - زری اصفهانی



با پوزش از نیما ی بزرگ

آی آدمها که آن لاینید روی،
خط اینترنت
یک سره در صحبت و در چت
آشکارا یا که این ویزیبل* و پنهان
یک نفر در شهر دارد می سپار د جان
یک نفر نه بلکه یک سیستم
درکنار روشنای برق آگاهی
این چراغ موشی دگر افتاده در پت پت
مثل آن یابو که می جنگید با چرخ و هواپیما ی جامبو جت
یاالاغ مشتی باقر رم نموده از صدای ماشین پیکان
یک نفردارد که دست و پای دایم میزند، دت ز ت*
در همین خرنامه کیهان

این هزاران سال خفته درمیان غار ها این نو نئاندرتال
بی خبر از دانش و از علم و حتی ورزش و از بازی فوتبال!!!
سخت میترسد ز اینترنت
سخت بیزار است از سایت و وب و چت لاین و کافی نت
یک زمان راحت نخواهد خفت از این دشمن تازه
سایت دات کام، سایت دات نت، لاگ ، اینترنت

آی آدمها که مثل چرخ های یخ شکن سختید و پر طاقت
در گریز از قیچی سانسور ملاها
یا که سرمای شب یلدا!!!
جا نموده خوش درون قهوه خانه یا که کافی نت
گرم بحث و فحص می باشید و اصلا هم نمی ترسید از آن کله ها،
عمامه های« درتی»* پر «شت»*

آی ای وب لاگ نویس سیخ بنشسته دوباره روبروی صفحه پرگوی مانیتور
می نویسی از مضرات حکومت ، میکنی غرغر!

هیچ میدانی که ملاهای حاکم سخت در خشمند
از همین وب لاگ شندرغاز
گرگذارت یک زمان افتاد درمجلس
می زنندت گاز!!

آی آدمها
که در چت روم ها علاف می چرخید!!
یادتان باشد
مجلس ماموت پرور سخت در کار است
تا قوانینی بسازد بر علیه گپ زدن آن لاین
تا کند زنجیر آی دی هایتان را ، سایتتان را هم کند زندان
آی آدمها!
یک نفر در شهر دارد می سپارد جان
یک نفر نه بلکه یک سیستم
درهمین ماموت خانه ، خبرگان یا مجلس شیخان
درهمین خرنامه کیهان
………………………………………………………………………………..
استفاده از لغات انگلیسی به خاطر تنگ آمدن قافیه نیست !!! به خاطر زبان کامپیوتر است!!!
=نا مرئی invisible
= همین !that 's it
= کثیف dirty
= گه) با عرض معذرت از شما)shit

رفـرانـدوم خـوب اسـت ولـی بـرای هـمـسـایـه ! - طنز از علیرضا رضایی

حجت الاسلام چاوز
مردم ونزوئلا با شرکت در رفراندوم اصلاح قانون اساسی به طرح حضور مادام العمر چاوز در انتخابات ریاست جمهوری رای مثبت دادند (تابناک)
رفـرانـدوم خـوب اسـت ولـی بـرای هـمـسـایـه !

.
در بیت فوق اگر گفتید کی به کیه ؟!
.
جمهوری اسلامی انتخابات ونزوئلا را رفراندوم مشروعیت نظام اعلام کرد . بر این اساس مشخص شد چنانچه رفراندوم جریان جنات عدن را ادامه بدهد از واجبات بوده و در صد و هشتاد و سه هزار روایت هر کدام به ۱۸ نقل قول آمده است لیکن چنانچه خدای نکرده قرار باشد مردم در رفراندوم به چیزی نه بگویند سیل جنات عدن الهی ببردشان . عموماً رفراندوم به یک سوال یک گزینه ای اطلاق میشود که در آن آدم مجبور است کاملاً آزادانه به آن سوال هر جوری که دلش میخواهد جواب بدهد . بر این اساس شباهتهای بسیاری بین رفراندوم جمهوری اسلامی که یکدفعه اش یک عمر کار میکند با تعارف شابدل عظیمی کشف شد . مطابق مهمترین شباهت ، سوال جمهوری اسلامی عین تعارف چائی شابدل عظیمی ها میماند . سوال رفراندوم مزبور به این شکل بود : شما به جمهوری اسلامی آری میگوئید نه ؟!
آگاهان با مطالعه در ونزوئلا و روسیه معتقدند هر کشوری که با جمهوری اسلامی روابط حسنه دارد مردم دلشان میخواهد رئیس جمهورشان مادام العمر بشود نمیدانم چرا . پیش از این مردم روسیه هم خیلی دلشان میخواست پوتین مادام العمر بشود ولی بعداً که دیدند مدودف همان یکجور پوتین است که ۸ سانت قدش بلندتر شده باشد بی خیال شدند . به گفته ی این عده بالا و پائین رفتنهای شاخصهای اقتصادی هر جائی که به جمهوری اسلامی نیت حسنه دارد برعکس هم است : هر چه نمودار موجودی صندوق جمهوری اسلامی پائینتر برود نمودار صندوق آنها بالا میرود . توضیحاً اینکه نیت حسنه با روابط حسنه تومنی هفزار فرق دارد . یکیش اینکه با نیت حسنه میتوان از طریق یک چفیه دور گردن جلوی دوربینهای عکاسی تهران هر دفعه یک میلیارد دلار به ونزوئلا کمک معنوی کرد ولی در روابط حسنه فقط میتوان خبر انفجارهای کنار جاده ای را بعنوان کمک بشر دوستانه خواند . این کمکها گاهاً یه سره میشود جوری که به جهت بشر دوستی کمک معنوی میشود . جنبش قانونی حماس عموماً از این یه سره شدن خاطرات خوبی دارد !
برخی بر این باورند که در آینده ای نزدیک تا تمام نشدن نفت و گاز و پول و بقیه ی چیزهای جمهوری اسلامی مردم به مادام العمر شدن مورالس و عبدلله واد و بقیه هم حتماً رای میدهند . البته بلا به دور ولی با این روند بیم آن میرود که تا پس فردا سارکوزی هم به این نتیجه برسد که هیچی بهتر از نیت حسنه به جمهوری اسلامی نیست . البته نیت یا روابط حسنه با فرانسه هر دویش خیلی خوب است ولی کیسه ی این فرانسویها هم خیلی گشاد است . یک قلم اینکه در دوران تیرگی روابط بما یکجور پژو انداخته اند که ما تابحال ۲۸ جور خودروی ملی فقط با اتاق و گلگیر آن تولید کرده ایم !
در همین راستا تعدادی از علما از انتشار توضیح المسائل حضرت حجة الاسلام خصوصاً والمسلمین چاوز خبر دادند . برادر چاوز در این رساله با تفسیر سیر آفاق و انفس در جنگلهای معنوی آمازون به تشریح نقش آن در دریافت وام بلا صاحب یک میلیارد دلاری اشاره کرده و آنرا راهی برای تعالی بشریت در امریکای جنوبی مستقیماً بسمت قربة الی الله که همانا مادام العمر شدن خدمتگذاری به برادران و خواهران که بدون هیچ چشمداشتی انجام میشود عنوان نمود . به همین مناسبت به جهت تعجیل در توفیق خدمتگذاری سایر برادران چفیه در امریکای جنوبی بشدت گران و سپس نایاب شد !

Monday, February 16, 2009

تو هم یک بی‌نظیری! - هادی خرسندی

تو هم یک بی‌نظیری!
بزرگی گاه باشد در حقیری - تو هم یک بی‌نظیری

ز پاکستان اگر عبرت نگیری - تو هم یک بی‌نظیری
وگر خواهی شوی راحت به تیری - تو هم یک بی‌نظیری

ولی از من مبادت ترس و بیمی - تو امید رژیمی
بمیرد هرکه میخواهد بمیری - تو هم یک بی‌نظیری

اگر تهدید شد در سرمقاله - ولی قتلت محاله
بود این هم شگرد سردبیری - تو هم یک بی‌نظیری

شما هم در مجله، روزنامه - دهید آن را ادامه
که امت حظ کند زین حالگیری - تو هم یک بی‌نظیری

سر تهییج امت چاره‌جو باش - پی تحمیق او باش
بزن لبخند را با دلپذیری - تو هم یک بی‌نظیری

خوشا که داغ گردد زین مقالات - تنور انتخابات
اگرچه هست لَنگ از بی‌خمیری - تو هم یک بی‌نظیری

ترازودار داده دست شاطر - خودش آسوده خاطر
فقط گاهی نماید خرده‌گیری - تو هم یک بی‌نظیری

به میدان آمدی با عشوه و ناز - که میرقصی به هر ساز
بزرگی گاه باشد در حقیری - تو هم یک بی‌نظیری
----------------------------------
در اين رابطه - هموطني پائيزي نام (نميدانم مستعار يا نه) خواسته بود به مقاله‌اش در اينجا لينک بدهم. ديدم به اين سروده ميخورد. پس اين هم لينک!

کردان یونیورسیتی برای تدریس در دانشگاه آزاد وزیر می پذیرد -طنز از علیرضا رضایی

16، 2009

#322 کردان یونیورسیتی
دکترای رحیمی معاون احمدی نژاد هم جعلی در آمد خسته نباشی ! (
خبر)
کردان یونیورسیتی برای تدریس در دانشگاه آزاد وزیر می پذیرد !
.
در راستای اینکه به میمنت و شادی معلوم شد دکتر رحیمی با کردان هم کلاس بوده است ولی هیچ مدرکی دال بر ازاله بکارت یا ازاله جاهای بدتر هنوز بدست نیامده است دکتر عوضعلی کردان سیتی با حفظ سمت بعنوان نماینده ی یک دانشگاهی که نماینده ی قبلی اش الآن فراری است منصوب و بلافاصله اقدام به انتشار اطلاعیه زیر نمود :
بنام حضرت دوست که هرچه مدرک داریم از اوست !
نظر به اینکه مطابق قانون اساسی امکان تحصیل رایگان مثل سایر امکانات رایگان حق کلیه آحاد ملت میباشد لذا بر آن شدیم تا با دریافت نمایندگی آکسفورد گامی در این زمینه هر چند خنده دار برداریم . اینجانب مفت خرم به اطلاع برسانم که کلیه همکلاسی های جعلی بنده اساتید واقعی دانشگاه آزاد نیز بوده و از اینکه به همین مناسبت دانشگاه آزاد از لحاظ حیثیت و سطح علمی در جهان دارای رتبه ی یک رقمی میباشد به خود میبالم . البته من نمیدانم که چرا دکتر جاسبی در ایندوره از انتخابات کاملاً سالم ریاست جمهوری که قرار بود با حضور بنده سالمتر هم بشود کاندید نشد ولی به گمانم خوب کاری کرد چون اگر کاندید میشد خود ما با لو رفتن خودمان حیثیتش را برده بودیم . اصلاً از اولش ما مدرک گرفتیم تا آبروی قرائتی را ببریم . من هنوز آن بی پدری که مدرک را از پهنا به من انداخت پیدا نکردم وگرنه حقانیتم در تدریس دانشگاه آزاد به دادگستری ساری ثابت میشد باشد تا حالا ما در جوانی یک کاری نمودیم شما اینقدر ما را در پیری ننمایند !
پسرم ! از تو عذر میخواهم که زودتر مدرک نگرفتم تا نمایندگی بزنم برای دکتر رحیمی . دخترم ! پدرت را ببخش که هر کاری کرد باز هم قیطریه بخاطر دستمال آتش گرفت . همسرم ! الآن که مریضی نمیدانم زنده میمانی یا نه منرا ببخش که قبل از تو با یک نفر دیگر کارهای بد بد کرده بودم گندش سر مدرک درآمد . خدا میداند که اگر یکروز این دهان غنچه ی من باز بشود گهی این مملکت را بگیرد که نگو . خدا را شاهد میگیرم که من در زمان وزارت همه فکری میکردم جز اینکه دکتر هم بشوم . پروردگارا ! تو شهادت بده که نیت من از تدریس در دانشگاه منت گذاشتن سر دانشجوها بخاطر سختی های دوران تحصیل خودم نبود . تو میدانی که من در دوران تحصیل شیش جا کار میکردم تا امورات خودم و انتخابات بعدی را بگذرانم !
به شما نمایندگان محترم میگویم : برادرم ! حضرت عباسی چندتایتان برای رای دادن به خودتان بجای اسم و امضا انگشت زدید ؟ آیا شعور شما نمیرسد که وقتی لاریجانی بخاطر شرایط منطقه و گروه سنی الف در غزه استیضاح وزیر کشاورزی را به یک طرفش میگیرد نباید به این چیزها گیر داد ؟ من کی گفتم رهبری درباره ی انتخابات با من حرف زده ؟ رهبری مگر اصلاً حرف هم میزند ؟ (در اینجا بغض میکند و با صدای گریه آلود توی دلش ولی جوری که همه بشنوند میگوید قربان آقا بروم که اصلاً حرف نمیزند) . من برای تعالی کشور وارد عرصه شدم . مگر تعالی کشور در سی سال گذشته جز گه زدن به آنست ؟ جناب توکلی که من هنوز نگران فیلتر شدن سایتت هستم . تو بگو که در این سی سال روزی سه دفعه برای همه جا کاندید شده ای . توئی که با اختراع اصولگرائی این مشنگ را رئیس جمهور کردی خودت و منرا هم دکتر !
بهرحال اگر الآن دلتان برای من سوخت که به نمایندگی دانشگاه من رای بدهید وگرنه به همه تان مدرک میدهم موقع استعلام ، خودم فرار میکنم میروم عین آن یکی . خوشم می آید که همه اینکاره اید . آره !

Sunday, February 15, 2009

نهاد رياست‌جمهوري: احمدي‌نژاد، سقراط زمانه است









من : برای اینکه ثابت شود که ایشان هیچ چیزی از سقراط کم ندارند لطفا یک جام شوکران هم به او بدهند که نشان دهد حقیقت ارزشمند ترا ست حتی از احمدی نژآد !!!


*******


گفته بودي عشق را تعريف کن - هادی خرسند ی



****

مواظب باش ماهواره نخورد توی سرت:

ملاحسنی

گفته بودي عشق را تعريف کن - هادی خرسند ی



گفته بودي عشق را تعريف کن
حال بشنو گوش خود را قيف کن .....

شرح دادم عشق را مثل بهار

باغ زیبائی است خیلی باغ عشق
با صفا جائی است خیلی باغ عشق

جویباری هست در باغش روان
آب آن از اشک پاک عاشقان

عشق دستور زبان زندگیست
تک سوال امتحان زندگیست

عشق پروازیست بر اوج جهان
هشت فرسخ آنور هفت آسمان

میروی آن سوی عالم مستقیم
میشوی دور از خدا ده متر و نیم

میپری از بیکران تا بیکران
زیر پایت جمله پیغمبران

ارتفاعی بر فراز دلخوشی است
آن سوی افسردگی و خودکشی است

مثل زنبور است عشق اندر مثل
هست نیشش نیز شیرین چون عسل

عشق یعنی که جمال یار من
یار شیرین خلق و شیرین کار من

***

عشق یعنی استقامت داشتن
در بتون های اوین گل کاشتن!

عشق؛ در سلول مهمان بودن است
بهر آزادی به زندان بودن است

عشق یعنی با دهان بسته، قرص
خوردن شلاق خشم بازپرس

عشق جانی خسته اما سرکش است
پوزخندی بر گروه «آتش» است

عشق یعنی پایداری در وفا
چه گوارائی شدن تا انتها

دولت عشق از تلاطم ها جداست
بی خیال توطئه یا کودتاست

***
عشق یعنی آنچه در بازار نیست
دیر و مسجد را به کارش کار نیست

عشق بیزار است از کل لشوش
شارون و بن لادن و میمون و بوش

***

عشق گاهی کاغذ است و خودنویس
لرزش دست من و شعری سلیس

عشق یعنی جوهر خودکار جان
میتراود تا که بنویسد روان

عشق یعنی درد مردم در سخن
مثل شعر بهبهانی، طنز من!
***

چیستی آغاز و پایان جهان؟
عشق آغازست ، پایان هم همان

چیست میل زندگی در جان ما
نیز واجبتر ز آب و نان ما؟

این همان عشق است، ذات و ژن شده
در هوای آدم، اکسیژن شده

این همان میراث میلیون سال هاست
اولین حس نآندرتال هاست

عشق یعنی شاه بیت یک غزل
شاعرش انسان و تاریخش ازل

***

عشق گاهی هم خصوصی میشود
پر ز عطر دیده بوسی میشود

دست ها با هم تلاقی میکنند
بعد هم اعضای باقی میکنند!

در نفس ها لرزه، در تن ها تکان
تا جرقه برزند آتش به جان.

عشقبازی را هزاران ارزش است
لذت است و نرمش است و ورزش است

گاه مثل ژیمناستیک است عشق
افتخار هر المپیک است عشق

عاشقا دریاب نیروی درون
گر که غافل بودی از آن تاکنون

وزنه برداری بکن گردنفراز
از ابوالفضل و بقیه بی نیاز

کرد سعدی را توانا لفظ عشق
تا بیابد قافیه بهر «دمشق»

(نیست غیر از «عشق»، آن را قافیه
جستجوی بیشتر علافیه)

آدما! عاشق بشو قدرت بگیر
تا کشی قدرتمداران را به زیر

عاشقا خود را نگیری دست کم
تا بگیری از فلک زیر دو خم

مدتی چرخ فلک را کن طواف
پس بسازش مثل ماهیتابه صاف

ماهی هفت آسمان را هم بگیر
سرخ کن با آرد و قدري پودر سیر

مزرع سبز فلک را کن درو
روز یکشنبه بپز سبزی پلو

(دیدی آخر هرچه رشتم پنبه شد
جمعه هایم ناگهان یکشنبه شد)

همچنین گاو زمینی را بدوش
کهکشان راه شیری را بنوش!

***

میشود با عشق کلی کار کرد
کورش از خواب گران بیدار کرد

کورش آسوده نخواب آب آمده
تا حدود دشت مرغاب آمده

چونکه اسلامی نبود عصر شما
آب باید بست بر قصر شما

من نه پاسارگاد باشد مشکلم
بر رماتیسم تو میلرزد دلم

***

عشق گاهی برتر است از سلطنت
میشود معشوقه هم سنِّ ننه ت!

عشق یعنی در سخن آمادگی
تا بگوئی حرف خود با سادگی

عشق میگوید بگو هرجور هست
بایدت سدّ تکلف را شکست

عشق میگوید که لفّاظی مکن
بهر مردم با لغت بازی مکن

عشق یعنی که بمان از بهر ما
هادی خرسندی بی ادعا!

عشق یعنی که وفاداری کنی
طنز خود بر صحنه هم جاری کنی

دور آمریکا بگردی یک دو ماه
چشم خود را گم کنی در طول راه!

(چشم وقتي روشن از مردم شود
زود پيدا ميشود گر گم شود)

گر نگیری از خلایق فاصله
میشوی واقف به فرق معامله

چون درخت عشق، در این روزگار
هم خزان را خوش بدار و هم بهار

ريشه ات در خاک، پس خاکي بمان
گه به شادي گه به غمناکي بمان

گر بمانی دائماً در برج عاج
میبُرندت در کریسمس مثل کاج!

***
خوب یاران، این هم از تعریف عشق
پایتخت سوریه باشد دمشق!

عین شاگرد کلاس پنج و چار
شرح دادم عشق را مثل بهار

یک کمی بامزه ، یک قدری نو است
پایتخت روسیه هم مسکو است

«قافیه اندیشم و دلدار من»
خنده اش میگیرد از اشعار من

میسپارم پس به صلح و سرخوشی
جملگيِّ دوستان را چکّشی!

عشق باشد یارتان خیلی زیاد
پایتخت ترکمنستان هم خوشبختانه هست عشق آباد!

!

Saturday, February 14, 2009

به مناسبت 14 فوریه روز ولنتاین - طنز از علیرضا رضایی



به مناسبت 14 february روز ولنتاین


یـوم الله ولـنـتـایـن سـوری بـدر شـمـا قـربـان !
.

در اینجا پیام تبریک تعدادی از دلبندان گمنام امام زمان به مناسبت ولنتاین در زیر می آید :

کروبی : والا ما نیم ساعت خوابیدیم پا شدیم دیدیم یه ور لپمان ماچ مالی شده جای رژ لب قرمز روش مانده یک کف دست . فوراً فاطی خانم امّ ابیها را صدا کردیم دیدیم او هم بدتر از ما آقا حالا نماچیده کی بماچیده شده . من البته بعداً به این مسئله که کی این وسط حاضر شده امّ ابیهای ما را ماچ بکند از طریق مطبوعات آزادی که دارم حتماً رسیدگی میکنم . داد زدم گفتم آقا قبول نیست . جنتی آخر کار خودش را کرد . اینهمه ما درباره نقش جن و پری در انتخابات حرف زدیم حالا دیدی ؟ ای هوار تقلب صورت گرفته . رای ها را دوباره بشمرید تا خودم را جر نداده ام . فاطی امّ ابیها گفت پدر جان انتخابات خرداد سال بعد است امروز ولنتاین بوده به گمانم توطئه ی خاتمی باشد برای از میدان بدر کردن تو که برای من و عمه کوکب خیلی مهمی . بهرحال ما سر حرفمان هستیم . پنجاه هزار میدهیم برای هر کسی که ما را در خواب ماچ کرده باشد . هر نامردی هم که این فاطی طلا امّ ابیها را ماچ کرده اگر تا فردا مریض شد نگی نگفتی . این اگر ماچیدنی بود ما خودمان اینجوری نبودیم که نسبت شرعی هم داریم !

محمود : جا دارد تا به فضل الهی بمناسبت این پیروزی بزرگ که در سه سال گذشته یوم الله ولنتاین ملی شده خدمت ملت سهمیه بندی شده ی ایران مراحل ساخت ماهواره امید را کاملاً توضیح بدهم زیرا در حماسه ۲۲ بهمن توضیح دادیم ظاهراً ملت خوب خر فهم نشدند که این توضیحات چه ربطی به حماسه حضورشان دارد . این ماهواره عین مایوی زنانه دو تیکه است اینجوری که یک تیکه اش که بدست متخصصان داخلی در سه سال گذشته ساخته شده پیچ میشود توی یک تیکه ی دیگرش که بدست متخصصان داخلی در سه سال گذشته ساخته شده بعد جمعاً با سه تا آچار از طریق نانوتکنولوجی جوش میشود به یک لوله که بدست متخصصان داخلی در سه سال گذشته ساخته شده و در آن ذرات بن یا دین که قبلاً در آزمایشگاه پیشرفته ای جراحی شده بدست متخصصان داخلی در سه سال گذشته ساخته شده و میرود فضا و البته ما در دولت دهم که این یکی حضرت عباسی بدست متخصصان داخلی در سه سال گذشته ساخته شده در صدد اعزام فضانوردان مومن و متعهد به فضا هستیم و امیدواریم روزی برسد که پیشرفت فن آوری به حدی برسد که بتوانیم آنهائی را که میفرستیم فضا یکجوری دوباره برگردانیم زمین ! (احمدی نژاد در اینجا یادش رفت یکجوری این قضایا را ببندد به خیک دولت غاصب اسرائیل !)

خاتمی : این اتفاق فرخنده این وصلت ادبی (صدای دست و سوت) و این طراوت تاریخی ایران زمین که به آن سپندارمذگان گفتمان میشود را (صدای دست) به دانشجویان سرافراز و قشر جوان و خصوصاً زنان ناز ایرانی (صدای دست و جیغ) تبریک عرض نموده امیدوارم روزی برسد که با حفظ شئونات اسلامی و تکیه بر آرمانهای رفیع بنیانگذار بتوانم روی ماه شما عزیزان را از زیر در ملاء عام ببوسم . (صدای دست و سوت و جیغ چند نفر هم غش کردند) بیائید در این روز با مهربانی بجای فحش خواهر مادر به هم گل بدهید . من بر حسب وظیفه ی سنگین الهی خود (صدای دست و سوت) اگر ولی اما شاید برای اینکه زیرا در این راه هیچوقت هیچ تردیدی نداشتم و این ممل ابطحی را در قیامت شاهد این مدعا می آورم . آنچه به نام دین در ولنتاین انجام میشود (نیم ساعت صدای دست) همان عاقبت را دارد که در قرون وسطی دیدیم . حاکمان زورگو باید بدانند (نیم ساعت دیگر صدای دست) ... بدانن ... (یک ساعت دیگر صدای دست) ... بدان ... (یکساعت و نیم دیگر صدای دست) بدا ... (دو ساعت دیگر صدای دست) ... بد ... (دو ساعت و نیم دیگر صدای دست) ... ب ... (در اینجا سخنرانی خاتمی تبدیل به تظاهرات شده نصف میدان انقلاب آتش میگیرد خاتمی پس فردا در محل قتل تجمع کنندگان پریروز میرود یک کمی گریه میکند ولی با اینحال من باز هم بهش رای میدهم حتماً ، شما ندهید !)

Friday, February 13, 2009

اندک اندک خالی بندان میرسند - زری اصفهانی

اندک اندک خالی بندان میرسند
در جوار شیخ خندان میرسند
درهیاهو و شعارو هلهله
روی دوش هم قلمدان میرسند
بازهم شیخ آمده با شعبده
روی صحنه تا دوباره قربده
خیمه شب بازی ز نو اغاز شد
دربروی خاتمی هم باز شد
دیگ آش رشته نذری ، پزان
هرکسی دنبال سهم خود دوان
هرکسی یک قاشق و یک قابلمه
دور این حلوای نذری همهمه
مجلس ختم است و آن مرحوم ما
ما مثل باشد ز خلق بینوا
بازهم برقاطر ملت سوار
شیخکانی با عبای زر نگار
آن یکی نعلین و دستار سیاه
این یکی کفش و ردای راه راه
آن یکی با گرز بیرون از قبا
این یکی پنهان چماقش درعبا
آن یکی با اخم سررا می برد
این یکی با خنده تن را میدرد
هر دو اما یک رساله دربغل
اقتلو، قتل و قتیلو و قتل*ل
اضربو ضرب هرآنکس گفت نه
اقتلو قتل هرآنکس گفت نه

ملت ایران چرا خوابیده ای ؟
بازهم کابوس دیگر دیده ای؟
بازهم چرخان بدور دایره
اینکه برگشتن به جای اوله
اندک اندک خالی بندان میرسند
شعبده بازان ورندان میرسند
یک تئاتر تازه درمیدان بپا
دلقکانی بازدر رقص سماع
دیگ آش تازه ای درحال جوش
شیخکان گردش نشسته نوش نوش
مجلس ختم است و آن مرحوم ما
بازهم این ملت است پا درهوا
اندک اندک خالی بندان میرسند
درجوار شیخ خندان میرسند !!
***
قتل * با دو فتحه

نظریه داروین عوض شد : میمون اولش انسان بوده نه بر عکس طنزاز علیرضا رضایی !

به مناسبت دویستمین سال تولد داروین
نظریه داروین عوض شد : میمون اولش انسان بوده نه بر عکس !
.
حلقه ی گمشده داروین !
تعدادی از بازماندگان داروین پس از تماشای چند صحنه از حماسه باشکوه ۲۲ بهمن نظریه داروین را پس گرفتند . به گفته این افراد ظاهراً میمون اول انسان بوده ولی در جریان پیروزی انقلاب در یک سیر کاملاً تکاملی رفته میمون شده . این تئوری بدون نیاز به هیچگونه اثباتی فصل نوینی را در علم زیست شناسی ورق زد و هم اکنون تمام دانشمندان برای تحقیقات تکمیلی در راه قم میباشند . دانشمندان معتقدند که تا پیش از انقلاب شکوهمند ، نوع بشر داشت عین آدم زندگی اش را میکرد حال آنکه ظرف سی سال در جریان یک تحول اسرار آمیز زیستی بشر از طریق تقلید و درآوردن ادا اطوارهای خاص ترجیح داد که میمون بشود . برخی از این اداها از قیبل مشت محکم ، راهپیمائی ، بیعت با آرمانها و نظایر اینها همواره باعث تحکیم ارکان نظام تکامل شده است . گفته میشود بدلیل اینکه بشر برای میمون شدن نیاز به تقلید داشت لذا علما با انتشار رساله نقش عمده ای در تحول جانور شناسی بازی کرده اند !
مطالعات نشان میدهد که تحولات رساله ای کره زمین ابتدا باعث گرم شدن هوا و سپس دم کردگی و بعد خفه شدن از گرما شده و همین امر باعث پوست انداختن تعدادی از انواع تکامل نیافته ی آدمیزاد که تا پیش از این توی جنگل هم راهشان نمیدادند شد . در جریان این پوست اندازی روشن شد که انواع کروکودیل ، هیولا ، گودزیلا و امثالهم همگی قبل از گرم شدن رساله ای زمین بمدت میلیونها سال در پوست انسان به حیات خود ادامه میدادند لیکن بعداً با تغییرات جوی منطقه قوانین طبیعت به گونه ای تغییر کرد که پدیده هائی نظیر هیولا شدگی ، هیولا پروری ، روحیه ی هیولائی و نظایر اینها بصورت فرهنگ درآمد و سرانجام بشر تصمیم گرفت برود میمون بشود . بنا به اجماع علما گفته میشود که میمون قابل تحمل ترین جانوری بود که میشد برای انسان نبودن انتخاب کرد !
در جریان این نحول حیوانی تعدادی از اساتید دانشگاه کلمبیا با بازبینی فیلم سخنرانی احمدی نژاد در آنجا به این نتیجه رسیدند که تکامل میمون خیلی سریعتر از سایر انواع تکامل بوده و میمونهای جدید که عموماً هم دکتر هستند هم مهندس هستند هم مکه رفته اند اگر ولشان کنی میخواهند دنیا را هم اداره بکنند که این امر البته با توجه به سرعت تکامل میمونها اصلاً عجیب نیست . در ده روز گذشته میمونها که از تصرف زمین خیالشان تقریباً راحت شده است به قصد تسخیر فضا یک ماهواره ی موفقیت آمیز پرتاب کردند . گونه ای از تکامل یافته ترین انواع میمون هم اکنون به شکل گوریل فرمانده کل ستاد ارتش هم میباشد !
یکی از دانشمندان با مطالعه در ریخت و قیافه ی مسئولین نظام گفت البته ما فکر نمیکردیم میمونها در جریان تکامل اینقدر زشت بشوند . در حال حاضر یک تیم کامل از پژوهشگران ماساچوست در حال تحقیق روی نحوه ی تکثیر انسانهای میمون شده میباشند . برخی از روشهای تکثیر این موجودات شامل نکاح موقت ، صیغه ی ۹۹ ساله و چند همسری بوده که هم اکنون بصورت قانون در مجلس جنگل تصویب گردیده و قابل دسترسی میباشد . تحقیقات تکمیلی بر سر اینکه چرا میمون هرچی زشتتره بازیش بیشتره هنوز ادامه دارد !

Tuesday, February 10, 2009

نتنها سبزه ی ما را چریدند ......... پدرسگ صاحبان در سبزه ریدند ! - طنز ز علیرضا رضایی


جمهوری اسلامی سی ساله شد :
نتنها سبزه ی ما را چریدند ......... پدرسگ صاحبان در سبزه ریدند !.
دویدند و دویدند و دویدند .......... به جمهوری اسلامی رسیدند
میان راه بانگ وا مسلمان .......... ز هر کوئی و هر برزن شنیدند
برای متحد بودن در آن حال .......... برای هم خیانت می خریدند
به ممد اَخ حسن چت فاطی جوجه .......... بگو حضرت که از الآن شهیدند
چو شد غوغا و دست و سوت و هورا .......... شهنشاهی ، تلاوتها صحیحند
گذشت یکسال از آن شور واهی .......... مقدس زاده ها در جان خزیدند
برای دوری آفت ز اسلام .......... روایتها پیاپی می رسیدند
فتاوی آقا در غسل جمعه .......... چچن اینگوش مسلمانان شنیدند
اگر یک آستین کوتاه میشد .......... سه تا استامبولی رنگ می کشیدند
همه پاچه ی شلوارها گشاد شد .......... ز بس لوله تفنگی را جویدند
چرا ای بی حیا چارقد نداری ؟ .......... عدو ها غیر زلفت چی بدیدند ؟
تمام عالم و آدم عدو شد .......... رفاقت را دگر هیچ جا ندیدند
حسن چتها که گردیدند سپاهی .......... حماسه پشت جبهه آفریدند
بقیه با چماق و چوب و لوله .......... کبود و لنگ رفتند و کپیدند
اگر زیر زمین یک ساز در شد .......... ملائک از سر دیوار پریدند
و یا قر ریخت هر کس ناخودآگاه .......... زدند بستند و آنجایش دریدند
مهندس خواست در سبزه بکارد .......... سرآسیمه معمم ها رسیدند
همان شد کآخرش در جای سبزه .......... کمال و تام یک گله چریدند
نشد منظور فاش زایهام گله ........ ولی گفته خمینی ها کبیرند
برای مستقیم گرداندن ما .......... نه یک میل اینطرف خیلی دقیقند
شده سی سال از آن روزگار طی .......... نگو اینقدر چرا ندید بدیدند
به شوخی گفت طنازی به یاری .......... همین دیشب که در یاهو چتیدند
"نتنها سبزه ی ما را چریدند .......... پدرسگ صاحبان در سبزه ....."

Sunday, February 08, 2009

ما انقلاب کردیم یا انقلاب ما را ؟

****

هشدار شدیداللحن معاون اوباما به آخوندها ( برای خنده

Wednesday, February 04, 2009

سنگ مزار من و مينا اسدي - هادی خرسندی


سنگ مزار من و مينا اسدي
رفتم که رفتم زين جهان، اين زير خفته
يعنی همان که خانم مرضيه گفته....

بنی صدر واکس می زد، بختيار نگران بود!
اين به اصطلاح مقاله قبلاً با تيتري که ملاحظه ميفرمائيد در «گويا» آمده. سه‌شنبه‌ي هر ستوني در سايت گويا دارم که لينکش را در پايان ميدهم.

سنگ مزار من و مينا اسدي
آنچه در پشت صحنه‌ فيلم‌های سينمائی و برنامه‌های تلويزيونی ميگذرد، در اين سال‌ها خودش موضوع فيلم و برنامه شده است. چند فيلم سينمائی در ايران و غرب با همين «سوژه» به اکران آمده.
حتی شعبده‌بازها هم اسرار پشت پرده و رموز کارشان در تلويزيون و يوتيوب افشا ميشود. دنيا شده دنيای گلاسنوست. (خوب شد گورباچف همين يک کلمه روسی را به ما ياد داد، وگرنه هنوز مجبور بوديم بگوئيم: فاشگوئی)

اما - اين اما را وصل کنيد به قبل از پرانتز تا معنی بدهد لطفاً- تا به حال پشت صحنه‌ی نويسندگی و شاعری‌ را من نديده‌م که کسی برملا کرده باشد. البته شاملوی عزيز يک جا اشاره ميکند که نصف شب به او الهام شده و از خواب پريده و يک شعری نوشته ولی صبحش معلوم شده که ديشب باران نيامده بوده، يا آمده بوده، يا خلاصه خوب يادم نيست چی شده بوده. ببخشيد. اصلاً بی خود شروعش کردم.

به هر حال من امروز ميخواهم شما را به اتاق کارم، يا به پشت صحنه‌ی نوشتن و سرودنم دعوت کنم. بپذيريد لطفاً.

چهارشنبه – يازده صبح – مينا اسدی زنگ ميزند.
از آنچه در غزٌه ميگذرد غمگين و عصبانی است. بعد از يک ساعت! موضوع صحبتمان عوض ميشود.
(راستی اين را هم بگويم که معروفترين شعر «سنگ مزار» را پروين اعتصامی برای خودش گفته و بعد از آن ايرج ميرزا با همان وزن برای مزار خودش. ديگری هم اگر گفته باشد خبر ندارم، اما بر سنگ مزار سعدی و حافظ و سهراب سپهری هم ابياتی از خودشان نوشته‌اند.)

- کار تازه چه داری ميناجان؟
- دارم کتابی در ميآورم از کابوس‌هايم.- اسم کتابت چيست؟
- "در کابوس من مردی هست که دندان مصنوعی خونين خود را طلا گرفته!".
- اين که خيلی دراز است برای اسم کتاب!
- چه اشکالی دارد؟ از اين درازتر هم اسم کتاب داشته‌ايم. نمونه‌اش: "درنگی نه که تأملی و نگاهی به گذشته و آينده که درندگان در راهند!" (از مينا اسدی!)
(اين اسم‌ها دقيق نيست، از روی حافظه مينويسم اما خوشم آمد از اعتماد به نفس مينا بابت نمونه دادن از خودش!)
- يکی از کابوس‌ها را تعريف کن لطفاً.
(مينا تعريف ميکند)
- "مرده‌ام. در قبرم خوابيده‌ام. عده‌ای عزادار گُله گلُه دور هم. شلوغ است. چهره‌های آشنا زياد است. در آن ميان آقائی بلندگو به دست، فارغ از اين که کسی گوش ميدهد يا نه، ميخواند: «اينکه خاک سيهش بالين است ..... اختر چرخ ادب پروين است ......»!! خنده‌ام ميگيرد! عصبانی ميشوم! چرا شعر پروين را برای من ميخواند؟ چرا يک بيت مناسب‌تر تدارک نديده! اين چه وضعيه. آدم را از مردن خودش پشيمان ميکنند! من کجا اختر چرخ ادبم؟ من کجا پروينم؟ توی قبرم نيمخيز ميشوم، به سمت طرف داد ميزنم، (حالا مينا خنده‌اش گرفته و بريده بريده برايم تعريف ميکند) با فرياد ميگويم: «عزيزجان! اشتباه ميخوانی. اين که خوابيده در اين خاک منم، ايرجم، ايرج شيرين سخنم! .... بی‌انصاف اقلاًٌ اين را بخوان! من کجا سائل فاتحه و ياسينم؟"

عجب شيرين تعريف ميکند مينا. خنده‌ام ميگيرد. مينا ميگويد ديدی بالأخره خودم خنده‌ات انداختم!
بعد ميپرسد: تو برای سنگ قبرت شعر گفته‌ای؟
- آره. گفته‌ام ولی پاره‌ش کرده‌م.
- چرا؟
- برای اينکه روی سنگ که بنويسند ديگر نميشود پاره‌ش کرد.
- چی گفتی؟
- يکی گفتم خيلی دراز بود. بايد زيرش مينوشتم ورق بزنيد. آنوقت بقيه‌اش را پشت سنگ مينوشتم.
- ميتوانی چند سطرش را بنويسی و باقيش را لينک بدهی به اينترنت!
- بد فکری نيست. شايد در آينده‌ها (نميدانم چرا آينده را جمع بستم) يک لپ‌تاپ هم توی سنگ قبرها کار بگذارند.
- هادی الان تو شوخی ميکنی ولی ميرسد روزی که سر هر مزاری ميروی همانجا ميتوانی آن مرحوم را در گوگل سرچ بکنی و در ويکی‌پديا پيداش کنی ببينی ارزش فاتحه خواندن دارد يا نه؟
- حتی ميتوانی همانجا اگر وسائلی ازش باقيمانده، در eBay بخری!
- شعر کوتاه برای سنگ مزار خودت نگفتی؟
- چرا. (يعنی آره، که آره يعنی بله!)
- بخوان!
(خواندم برايش:)
- «يکنفر از مردم روی زمين - رفته و اين زير خوابيده، همين!»
- خودت تنهائی گفتی؟!
- اولش گفتم: «يکنفر از مردم ايرانزمين ....» ولی بعدش خواستم جهانشمول باشم! (بعد از مرگم لااقل) برای همين ايرانزمين را کردم روی زمين.

حدود يک ساعت بعد گفتگوی تلفنی من و مينا تمام ميشود چرا که او از لحظه‌ای که زنگ زده، تصميم دارد برود دکتر!
گوشی را که ميگذارم از فکر کردن به مرگ مينا غمگين ميشوم. دوست من از جوانی تا پيری و از پيری تا بميری. با هيچکس به اندازه‌ی او کتک‌کاری نکرده‌ام. من در اطلاعات بودم و او در کيهان.
حالا (يعنی يک بعد از ظهر چهارشنبه) از اينکه چرا مثل پروين و ايرج شعری برای سنگ قبرش ندارد غصه ميخورم! تصميم ميگيرم تا دير نشده شعری برای سنگ مزارش بنويسم. (ما به همه‌ی اين سروده‌ها اصطلاحاً «شعر» ميگوئيم، در حاليکه ممکن است بعضی‌هايش واقعاً هم شعر باشد. اهل شعر و ادب ما را بيامرزند.)

شعر سنگ مزار مينا زود سرميافتد. "ابدی" و "اسدی" راحت قافيه ميشود.
اينکه خفته به مزار ابدی ست - دوستم خانم مينا اسدی ست
گفتم "سرميافتد". اين اصطلاح کاموا بافی‌است. من ياد گرفته بودم: يکی از زير، يکی از رو، يا دوتا از رو ...، اما سرانداختنش را بلد نبودم. يعنی پوشاندن اوليه ميل بافتنی با کاموا. يعنی بافتن اولين رج. مادرم سر ميانداخت و ميداد دستم. امروز من احساس ميکنم شعر گفتن (يا بافتن؟!) مثل بافتنی است. مصراع اول را که سر بيندازی، راحت ميرود تا پائين. دو ميل بافتنی، حکم دو مصراع اول را دارد. همانطور هم روبروی هم، چپ و راست است. (اگرچه در کامپيوتر همه‌اش زير هم شده). و شعر سنگ مزار مينا راحت بافته شد:

اينکه خفته به مزار ابدی‌ست
دوستم خانم مينا اسدی‌ست

شاعری بود ز ناراضی ها
در مسير همه لجبازی ها

يک آنارشيست ولی قانونی
طالب کلی ديگرگونی

همه‌ی زندگيش سوسيالی
صورتش سرخ ز سيلی‌مالی!

نوجوان بود که ای وای ی وطن
خورد يک سنگ به مينای ی وطن

گفت مينا که فلک لاکردار!
چه کنی با من غمگين پيکار

خواست قدری برود دورترک
که بگويد کمی از جور فلک

فلکش ديد و فزون شد ظلمش
که درانداخت به استکهلمش

دختر حاج اسدی از ساری
شد ز اتباع سوئد، اجباری

ليک البته که ماند ايرانی
مشت زد بر سر سرگردانی

وآنچه تسکين دل تنگش بود
بالش بابک و بهرنگش بود

دو برادر، دو يل آزاده
که مرا مثل دو خواهرزاده

اين که خوابيده در اين گوشه‌ی سرد
داشت در جان و تنش غصه و درد

درد در گردن و دست و کمرش
گاه يکمرتبه ميزد به سرش!

ای کسانی که در اينجا هستيد
و در انديشه مينا هستيد

عوض فاتحه‌ی اهل قبور
بکنيد از ره انديشه عبور

از خودش شعر بخوانيد و سرود
که پر از درد و پر از عاطفه بود

"باز ميگردم و گل ميکارم"
"دشت را سبزه‌ی نو ميآرم"

"باز ميگردم و می پيوندم"
"باز همراه شما ميخندم"

پاشو ای خانم مينا اسدی
حق تو نيست مزار ابدی!




نميخواستم مينا بميرد. نه. مينا نمی ميرد. مينائی که در تظاهرات امروز دانشجوئی، شعرش را سر دست ميبرند. (و من مخصوصاً چهره‌ی او را طوری در عکس جا دادم که در حکم يکی از تظاهرکنندگان و به اندازه‌ی بقيه باشد.)

«دوباره ميشود آری به باغ گل روياند.
«دوباره ميشود آری به دشت سبزه نشاند
«دوباره ميشود آری .... اگر بپيونديم .....
مينا که ميگويد:
« به جای کشت، کشاورز را درو کردند .....»

و «ابی» هم چقدر زيبا خوانده است شعرهای مينا را.
×××

(يادتان باشد هنوز پشت صحنه‌ايم.)
از سنگ مزار مينا که فارغ ميشوم، بهرام خان زنگ ميزند.
- چه ميکنی؟
- رفيق بازی!
- کدام رفيق؟
- الان سنگ مزار مينا اسدی را تمام کردم. البته زنده است!
- چرا خصوصی ميکنی آدم عمومی را؟ کجاش رفيق‌بازی است؟ حالا چقدر طول کشيد؟
- خيلی کم. چطور مگه؟
- خواستم ببينم اگر زياد وقت نميگيرد يکی هم برای من ...
- مال ترا ميخواهم بالبداهه بگويم بهرام جان!
(کلی ميخندد)
- شعر مزار بختيار چی شد؟
- آه. يادم انداختی!

×××

دو سه سال پيش بهرام خان مرا برد سر مزار بختيار. سالروزش بود. نه اينکه خودم بلد نباشم بروم اما دوست دارم قبرستان هم که ميروم با بهرام بروم!
در راه برگشتن به لندن بهرام پرسيد "توی فکری!" گفتم "آره. از پيش بختيار که برگشتيم يک بيت در ذهنم سرافتاده بود اما باقيش بافته نميشود." پرسيد: "يعنی چی بافته نميشود؟" گفتم: "مصراع اول شعر مثل سرانداختن بافتنی است. کاموا را که سرانداختی ....."، (راستش آن سخنرانی! که در بالا کردم راجع به شعر و کاموا و بافتنی، بار اول در جيپ بهرام خان و برای او ايراد کرده بودم!)

رفته بودم بر مزار بختيار - مدتی ماندم کنار آن مزار

بقيه‌اش نيامد. مدتی ماندم کنار وزن و قافيه، نشد. با اينکه راحت سر افتاده بود، بافته نميشد. من منت شعر را نميکشم. وقتی نميآيد رهايش ميکنم. التماس، کلنجار، اين حرف‌ها توی کارم نيست. لفتش بدهم از سروده‌ی بعدی باز ميمانم.
- نشد بهرام خان.
- چرا نشد. تو که ...
- من که چی؟ من که هر چی. نيامد. البته توقع من هم ازش زياد بود. از شعر سنگ مزار مينا زياد توقع نداشتم. ميخواستم زندگی پر درد و رنج يک شاعر تبعيدی را با احساس مسئوليت خانوادگی و اجتماعی در چند بيت بگويم. اما در شعر بختيار، يک عالم حرف داشتم. ميخواستم بگويم امروز اگر مذهبی‌ها و سيامَذ- مداران (منظور سياستمداران مذهبی است) در جمهوری اسلامی و خارج از جمهوری اسلامی، سعی ميکنند چهره‌ی به خاک خفته‌ی بختيار را مخدوش کنند، به خاطر انديشه‌ی زنده‌ی اوست که «لائيسيته» را گفت و معنی کرد. يعنی جدائی دين و مذهب از دولت و حکومت. البته که اين حرف دکان‌های اينان را تخته ميکند. (هر قدر هم سرقفلی بالا داشته باشد!)
روزی که بختيار به ملت هشدار داد که «داريد از زير ديکتاتوری چکمه ميرويد زير ديکتاتوری نعلين»، در همان موقع آقای بنی‌صدر و همگنانش در پاريس داشتند نعلين‌های خمينی را واکس ميزدند. در تهران وقتی آقای خمينی ديگر واکسی لازم نداشت، آقای بنی‌صدر به پاريس برگشته بود و برای رجوی صيغه‌ی انکحتو و زوجتو ميخواند! حالا هم ده سال بعد از رفتن بختيار، نامه‌ رو ميکند که افتخار داشته پيک مخصوص و کفترنامه‌بر بختيار به خمينی باشد! (بعضی‌ها چقدر در زندگی افتخار کم دارند!) نامه‌ای که اگر اصل باشد، بايد نزد آقای خمينی باشد نه آقای بنی صدر. (شايد بختيار فتوکپی هم به کبوتر بسته بوده!)
بهرام با حيرت پرسيد:
- همه‌ی اينها را ميخواستی توی شعر بگی؟
- آره. حتی با همين پرانتز و علامت تعجب آخرش!
- بابا تو که داشتی پدر شعر را درميآوردی.
- پس خيال ميکنی برای چی جواب نداد؟

×××

بله. خوانندگان عزيز. اينجاها بود که من تازه به فکر ستون هفتگی خودم در «گويا» افتادم. گفتم شعری برای سنگ مزارم بنويسم:
اينکه خوابيده در اينجا بنده است – خفتن‌ش اسباب کلی خنده است ..... نه.
در اينجا خفته يک شخص بلانسبت نويسنده – نوشته های او بودی هميشه مايه‌ی خنده .... نه.
در زير اين سنگ خوابيده شخصی – بيا که روی قبرش نرقصی .... لوس!
رفتم من ازين جهان فانی – خوشحالم از اينکه تو بمانی .... وا؟
ای جماعت زير اين سنگ سترگ ...آدمی خوابيده يک قدری بزرگ ....
اين که خوابيده درين خاک منم – هاديم هادی شيرين سخنم.... دزدی از مينا!
رفتم که رفتم زين جهان، اين زير خفته – يعنی همان که خانم مرضيه گفته.... نه.
سراغ من بيا آهسته ای دوست - قدم برداشتن آهسته نيکوست .... لوس. ناخنک به سهراب.
بنشين بر سر اين تربت پاک – بفشان جرعه‌ی می را سر خاک .... دزدی از حافظ

ديدم خيرآقا. نميتوانم برای سنگ مزارم شعر بگويم. پس چه خاکی به سرم کنم؟ آهان. برای سنگ کليه‌ام شعر ميگويم! چه فرقی ميکند؟ سنگ سنگ است. تازه، تازگی هم دارد. تا حالا کسی نگفته. از حافظ و سعدی و پروين و ايرج هم جلو ميفتم. قبول؟ پس پشت صحنه ديگر تمام، ميروم روی صحنه: شعری برای سنگ کليه‌ام!

ای سنگ ميان کليه هايم
رد شو که کنی ز غم رهايم

چندی است بدون هيچ اجازه
اين گوشه گشوده‌ای مغازه

با آنهمه گرد و قرص و دارو
از بس سمجی، نرفتی از رو

باور نکنم که اينهمه سال
تو کليه‌ی من نمودی اشغال

فرياد مرا شنيده‌ای هيچ؟
ديدی که چگونه ميخورم پيچ؟

ديدی که پريده از رخم رنگ؟
ديدی که به فرش ميزنم چنگ؟

زجر من و درد من نديدی؟
با درد نبرد من نديدی؟

آن روز که آمدی به اشغال
اينجور نداشتی پر و بال

کوچک بودی و ريزه ميزه
اما رفتی ره ستيزه

هر روز درشت‌تر شدی تو
دارنده‌ی بال و پر شدی تو

افزوده ز عرض و طول گشتی
کم کم به مثال غول گشتی

من آدم بردبارم ای سنگ
بيزار ز انزجارم ای سنگ

اهل دل و اهل حال هستم
خوش مشرب و ليبرال هستم

نه در صدد زر زيادم
نه احمق و احمقی‌نژادم

يکذره نباشدم تعصب
يکخرده تو هم حساب کن خب

يکخرده تو هم بکن رعايت
اينجور نرو به بی‌نهايت

من ناله کنم ز درد اشغال
تو شاد نشسته ميکنی حال

دانی که به ضرب اولترا- ساند
راحت بتوان ترا برون راند

اما تو خودت حيا کن ای سنگ
با صلح بيا جلو نه با جنگ

نگذار که در عذاب باشم
بگذار به دلخوشی

دو کلمه هم از ننه عروس در باب بالاترین ! - علیرضا رضایی


...
>>> پيش بيني مي‌شود هک شدن بالاترین در راستاي حمايت از مردم مظلوم غزه در جريان جنگ سايبري هكرها با رژيم صهيونيستي صورت گرفته است.
.
اینجانب در این لحظه پر خیر و برکت و تاریخی در اینجا ضمن ابراز زرشکدردی با مردم مظلوم غزه به جهت این کشف بزرگ خبرگزاری فارس از همینجا آمادگی کامل خود را به جهت ورود به مستراح اعلام میدارم باشد تا اشکی ریخته باشیم تا از سوی فارس به حساب حمایت از غزه قلمداد بشود . اینجانب همچنین
خداوند متعال را شاکرم که سایت ایدزی و جاسوسی بالاترین که برخی کاربرانش دارای لپ تاپ و گیره نیز میباشند بجای هک چیز دیگری نشد چون آنوقت در حمایت از مردم مظلوم غزه خیلی بد میشد . توضیحاً اینکه منظور ما از "چیز دیگری" اصلاً کار بدی نیست لیکن شما چون خیلی بی ادبید فوراً اتفاقات ناجور و مثبت 18 مربوط به آن "چیز دیگر شدن" برایتان تداعی میشود !
.
با تشکر از ننه و سایر متعلقین و وابستگان عروس !

همچنان در راستای بالاترین -ماموریت ماهواره امید شروع نشده با موفقیت تمام شد ! - طنز از علیرضا رضایی


همچنان در راستای بالاترین
ماموریت ماهواره امید شروع نشده با موفقیت تمام شد !
.
سرقت نورانی بالاترین در حالی رخ داد که ماهواره معنوی امید همین پریشب به فضا پرتاب شد . وزارت دفاع فضائی جمهوری اسلامی پس از هک شدن بالاترین پرتاب ماهواره امید را کاملاً موفقیت آمیز خواند و گفت ماهواره مزبور تا این لحظه که هنوز به هیچ جائی نرسیده است اتفاقاً به تمام مقاصد نظام رسیده است . این سفینة النجاة که از لحظه پرتاب هزار فرشته موکل دور و برش پرواز میکنند در حال حاضر در مدار قرب الهی نفس کش میطلبد . قمرمانه امید پس از پخش پیام صلح آمیز احمدی نژاد شامل اذان و اقامه برای موجودات فضائی قرار است درد و بلا بشود از همان بالا بخورد تو سر هرچی نفهم اسرائیلی . به همین مناسبت یک هیئت علمی از ملت ایران با اجتماع جلوی در ریاست جمهوری به نظام توضیح دادند اینجائی که دارید درد و بلا نازل میکنید سر نفهم ایران است اسرائیل اونطرفه !
در پی این سرقت ادبی جمهوری اسلامی که هیچوقت در هیچ کاری هیچ دستی ندارد امروز را بدلیل نامعلومی جشن گرفت . در این جشن باشکوه که مثل سایر جشنها ملت از طریق اسرائیل به معنویات میرسند کلیه ارکان نظام به صرف یک نفس راحت دعوت شدند . هنوز هیچ فرد یا گروهی از القاعده مسئولیت این دزدی را بر عهده نگرفته است لیکن یک مقام آگاه بنام حسین شریعتمداری که از ذکر نامش به هزار دلیل خودداری کرد از حضور استیل و ۳۲ پارچه ده هزار وبلاگ بسیجی در اینترنت همینطوری بیخود و بی جهت تقدیر کرد . وبلاگهای مزبور ابتدا به قصد براندازی نرم وارد بالاترین شده ولی بعد از یکماه که خودشان براندازی سخت شدند از طریق اجماع علما به این نتیجه رسیدند که وقتی میشود گاز گرفت و جفتک انداخت مگر دیوانه ایم وبلاگ بنویسیم . قرار بود نامبردگان از طریق وبلاگهایشان بالای دیوار جامعه مجازی اقدام به تولید پارازیت بنمایند لیکن غفلتاً به ریش خودشان شیشکی کشیدند . بر این اساس مایکرو سافت از اختراع جفتک شکن بعنوان فیلتر شکن برای بالاترین خبر داد !
گفته میشود با استفاده از خلاء خبری بالاترین قرار است بزودی چند وبلاگنویس بدلایل عشقی خودکشی بشوند . این وبلاگنویسان که تصادفاً همه شان هم در بالاترین آی.دی دارند مدتها بود که برای خودکشی دنبال بهانه میگشتند که خوشبختانه پیدا شد . همچنین برخی اخبار ضد و نقیض حاکی از اینست که حسین درخششمداری در جریان اتفاقات بالاترین هیچ نقشی نداشته است . وی که بدلیل عنایت به مادر وبلاگستان پدر بر حق وبلاگ فارسی است هم اکنون بر اثر همان مهرورزیهائی که ازشان دفاع میکرد در حال اعتراف به تخم مرغ دزدی در سه سالگی است . قرار بود نامبرده فقط به جاسوسی شصت وبلاگ اعتراف بکند لیکن چون وبلاگهای جاسوس زیاد بود یه تیکه بالاترین را لو داد . ضمناً اصطلاح درخششمداری از ما نیست ولی از نیک آهنگ هم نیست !
توضیح مجدد : این وسط اگر برای ما حرف و حدیث در نمی آورید
صفحه داور خان را اگر هنوز نرفته اید بروید . رفقا آنجا جمعند .درخواست رفاقتی : برای سوزاندن تحت حسود همگی همان کارهائی را بکنید که در بودن بالاترین میکردید . ریش ما را زده اند ریشه ما را که نمیتوانند بزنند .تکرار مکررات : از دنباله و پوششی که به رفقا داد باز هم ممنونم .

Tuesday, February 03, 2009

متن پيام مخابره شده رئيس جمهور از ماهواره اميد منتشر شد (فارس) محمود به منظومه شمسی پیام داد : اللهم عجّل لمریخک الفرج

طنزازعلیرضا رضایی
متن پيام مخابره شده رئيس جمهور از ماهواره اميد منتشر شد (فارس)

محمود به منظومه شمسی پیام داد : اللهم عجّل لمریخک الفرج !

هنوز کسی نمیداند احمدی نژاد دقیقاً برای کی در فضا پیام فرستاده است لیکن برخی مشاهدات ایستگاههای فضائی حاکی از دریافت پیام متقابلی نیم ساعت بعد از پیام احمدی نژاد در فضا میباشد . این پیام که از مبداء نامعلومی به مقصد نامعلومتری ارسال شده بود در بین راه به آنتن یک بشقاب پرنده گیر کرد که خوشبختانه تلفاتی نداشت . متن پیام به این شرح است :


╚╔═╬╩╦═╬═╬╧╨╤╥╙╘╒╓╫╪┘┌♀╛╝╗┤│┤╡╢╖◄╕╣║╗╜╛┐└┴┬├─┼╞╟╚╔╥╫╪

ترجمه : از عولولو به خیژژژ ! خواستم برم امریکا گفتی مگر بری فضا از دست این راحت بشی. حالا دیگه کجا فرار کنم برم ؟!

قمرمانه ملی امید درحالی به فضا رفت که نمونه های قبلی اش از ایستگاه غزه در مدار اسرائیل قرار گرفته بود . این قمرمانه که با نام فوق سری قصام در تونلهای مصر تولید میشود با الهام از ملخ جبرئیل ساخته شده و باعث نزدیکی معنوی فضانوردان به خدا در مدار آخرت میشود . با قرار گرفتن این ماهواره کاملاً صلح آمیز در مدار اصلی دقت عمل موشکهای حماس از صفر درصد به صد درصد رسیده و علاقمندان میتوانند در هنگام موشک پرانی از طریق آنتن دو شاخه این ماهواره به رادیو قرآن هم گوش بدهند . بر این اساس تعدادی از مکالمات پر کاربرد در این ماهواره شامل "لوله رو بگیر اونورتر" ، "خورد بغلش دو درجه بیا بالا" ، "یارو از ترس رید به خودش دمت گرم" و امثالهم بطور پیش فرض در این ماهواره ضبط شده و قابل استفاده برادران مبارز میباشد . جمهوری اسلامی اعلام کرد حالا که نمیگذارید از زمین به غزه کمک بشر دوستانه کنیم از فضا اینکار را میکنیم !

قرار است در سفر بعدی سردار رادان در فضا دیش سایر ماهواره ها را جمع آوری نموده و فضانوردان اراذل را نیز با آفتابه در مدار برجیس بگرداند . به اعتقاد ناظران فضائی ، دیش اگر در فضا نباشد در پشت بام هم نیست . به گفته سردار رادان این اقدام در راستای ارتقاء امنیت فضائی انجام شده و خانواده فضانوردان خودشان از طریق تماس با ۱۱۰ خواستار انضباط اجتماعی در شرکتهای خصوصی ناسا شده اند . توضیحاً اینکه در جمهوری اسلامی برای برخورد اصولی با مسائل اجتماعی همواره آب از منبع قطع میشود . بر این اساس چنانچه جمهوری اسلامی نتواند برای یک مسئله در رساله راه حل پیدا بکند آنرا کلاً ممنوع میکند که خیال همه راحت بشود . به گفته آگاهان آدمیزاد اصولاً موجود مسئله داری است چه روی زمین به جائی بند باشد چه در فضا به در و دیوار آویزان بشود !

بنا به اعلام نمایندگی ولی فقیه در منظومه شمسی قرار است دو دستگاه از این ماهواره های کاملاً ملی بزودی در مراسمی به خواهران چادری کاراته باز اهدا بشود . این ماهواره ملی کاملاً ایرانی بوده و تمامی قطعات آن توسط متخصصان داخلی در شرکت "هین هو های دونگ" چین ساخته شده است . در این ماهواره برای جهت یابی دقیق از قبله نمای چینی استفاده شده است . چفیه ، انگشتر عقیق و رکعت شمار نماز از دیگر ابزار کنترل دقیق آن میباشد . هنوز کسی نمیداند این ماهواره را چطوری باید از فضا برگرداند زمین لیکن منابع ناسا ابراز امیدواری کرده اند که ماهواره امید زودتر منفجر بشود . ناسا میگوید از بدو ورود این ماهواره
به فضا کلیه فضانوردان کار و زندگی شان را ول کرده اند رفته دم پنجره تماشا میکنند میخندند !

اعتياد اينترنت -هادی خرسندی

آنچنانم اسير اينترنت

که شده لهجه‌ام چنينترنت

ختم اينترنت است هر بيت‌ام

اينچنين آمده همينترنت

شده اين اعتياد وبگردي*

بهر من مثل کوکائينترنت

ولي اينمرتبه شدم آنلاين

بهر تحقيق و بازبينترنت

ديدم اينجا به يمن هموطنان

علم و جهل آمده قرينترنت

گفتم از اين لحاظ بر خودمان

آفرين و صد آفرينترنت

اکسترا لارج محشر کبراست

که شما هم بيا ببينترنت

سايت و وبلاگ و پيج و تارنما

کرده در هر طرف کمينترنت

نام وبلاگ‌ها عجيب و غريب

گاه جلف و گهي متينترنت

بهتر از آش‌رشته داتکام است

سايت کاهو سکنجبينترنت

هرچه باشد به قوطي عطار

آمده توي ويترينترنت

آن يکي با عبا و عمامه

ميکند پروپاگاند دينترنت

داده فتوا که سخت محتاج است

ختنه‌گاهت به وازلينترنت

نسخه‌ي تندرستي‌اش داده

حضرت زين‌العابدينترنت

آن نهاده کلاه کارگري

بر سر مارکس يا لنينترنت

هرکسي بهر ترکتازي ‍‍‍خويش

اسب خود را نموده زينترنت

هست آن يک بلاگر تاريخ

سخنش از سبکتکينترنت

سوژه سايت يک جوان عزب

دختري هست مه‌جبينترنت

مينمايد شبانه روزي چت

با شهينترنت و مهينترنت

اين فراوان کليک ميگيرد

هست گويا ! قويترينترنت

ديگري آمده، تنش مجروح

خبر آورده از اوينترنت

حرف او گم شود در اين محشر

دلشکسته شود غمينترنت

دولت از وحشت بلاگرها

سقط کرده بسي جنينترنت

سايت و وبلاگ‌هاي مردم را

کرده فيلتر دوجين دوجينترنت

نروند از ميانه البته

وب‌نويسان راستينترنت

تا درآيد دوچشم دولتيان

طبق معمول، بيش از اينترنت

-------------------------------

(جان دکتر، سپاس بابت آن

اسکنرترنت و پرينترنت!)

------------------------------

وبگردي » را از سينا مطلبي وام گرفته‌ام.