Saturday, April 04, 2009

يا اخی، در نيار که طاقت عرب نداريم! - هادی خرسندی

"به گزارش خبرنگار مهر، در پايان ديدار تيم های ملی فوتبال ايران و عربستان که به برتری ۲ بر يک عربها انجاميد بخش عمده ای از يکصد هزار تماشاگر حاضر در ورزشگاه آزادی به طور ايستاده نظاره گر ناکامی تيم کشورمان بودند و شعارهايی را عليه کادر فنی و علی دايی سر دادند.
در اين بين علی دايی برای در امان ماندن از پرتاب احتمالی اشيا از سوی تماشاگران با چند دقيقه تاخير و در ميان بازيکنان عربستان راهی رختکن شد."

يا اخی، در نيار که طاقت عرب نداريم!


چنان ملت ز دائی در غضب شد
که ناگه دائی-اش از بيخ عرب شد

به همراه عرب در رختکن رفت
به سوی اجنبی از هموطن رفت

از او پرسيد خالد بن ولائی
چرا پس يا اخی فی بين مائی؟

به پاسخ گفت دائی: ياحبيبی
پناهم ده که هذا من غريبی!

×××

زمانی قهرمانی بود دائی
برای خود جهانی بود دائی

همه در خدمتش آماده بودند
برايش مثل خواهرزاده بودند

ولی کم کم عليدائی، ولی شد
وجودش مايه‌ی صد معطلی شد

فقيهی شد به کار باندبازی
برای اين و آن پرونده‌سازی

که: "اين در بازی ماقبل فينال
نداده پاس من را پسٰ، فلان سال"

"فلانی در فلان جام جهانی"
"به جای من زده گل ناگهانی!"

"فلان آدم نميدادم اگر هل"
"خودم صدتای ديگر ميزدم گل!"

دريغا قهرمان غرق غرض شد
در آشپزخانه گرم پخت و پز شد

برای اين بپز مرغ و فسنجان
دريغ از ديگری کن لقمه‌ای نان

بده آشی به آن فوروارد خسته
به رويش يک وجب روغن نشسته

گلر را سيخ برگ و ديس ماهی
به هافبک گشنگی ده تا بخواهی

اگر اين زور گفتن هست آسان
سقوط قهرمان، آسانتر از آن!

(اگرچه، ميتوان ماندن، به سختی
هميشه قهرمان، مانند تختی)

خصوصاً گر که وابسته به تيمی
تو در سود و زيان آن سهيمی

چو ميباشی مربی، بی‌نظر باش
ز حب و بغض و غيره برحذر باش

وگرنه آن که کرده قهرمانت
به پائين ميکشد از نردبانت

مشو غافل ز زور خشم مردم
اگر افتاده‌ای از چشم مردم

گريزد ملت از مرد ريائی
چه از بهرش عمو باشی چه دائی

چه کاپيتان، چه رهبر، چه فلانی!
نپنداری ز ملت در امانی

که می‌‌بينی اقامتگاه تو ساخت
در آنجا که عرب رفت و نی انداخت!

×××

عرب در رختکن بيرون شد از شورت!
کوچ تيم خودی را پاره شد چرت

که يا صاحبزمان خوردم گلش را
چرا بايد ببينم شومبلش را!

عکس : دوبرادر مکتبی




Friday, April 03, 2009

آیت الله ِ انقلاب آمد - هادی خرسندی


بی. شد و بی. شد و سپس سی. شد
ماهواره هم انگلیسی شد
به صدایش اضافه شد سیما
طرح برنامه‌ها حریصی شد
آیت الله ِ انقلاب آمد
بی. شد و بی. شد و سپس سی. شد
ماهواره هم انگلیسی شد

به صدایش اضافه شد سیما
طرح برنامه‌ها حریصی شد

آیت الله ِ انقلاب آمد
نرم، مشغول پنبه‌ریسی شد

در تمنای نفت، ام.آی.سیکس
کاروبارش دعانویسی شد

با همان مهره های «ایرانی!»
باز مشغول کاسه‌ لیسی شد

پاچه خورهای شاه ِ دین، با هم
کارشان همچنان خبیثی شد

نومسلمانی از دوسو خوشرقص
با دوتا حکم، در رئیسی شد

دور آفاق را صبا گردید
وز چپ و راست غرق پیسی شد

حوزوی شد خبر، نعوذالله
همه تفسیرها حدیثی شد

در اکاذیب، دست و دلبازی
در حقایق، ولی خسیسی شد

فارسی گر سلیس نیست چه غم
که تملق به این سلیسی شد

پاسداران مخفی آمده اند
جوّ استودیو، پلیسی شد!

برفراز است آنتن ملکه
میدهد عمر و میکند تلکه

Wednesday, April 01, 2009

واجبی یا پولونیم - هادی خرسندی

پوتين شنيده‌ام که نوشته به سيدعلي
ما غول صنعتيم و نداريم شاخ و دم
تکنولژي ما و شما در مقايسه
چيزيست مثل رابطه‌ي آهک و اتم
بهر نمونه، موقع قتل مخالفان
من ميکشم به شيوه‌ي مسکو، تو سبک قم
در « چيزخور» نمودن مأمور خاص خويش
تو واجبي دهي به طرف، من پلونيوم

شعر 13 بدر - زری اصفهانی


سیزده بدر خوش بگذرد
بترس از عدد سیزده
و رو به دشت و سبزه و صحرا کن
که روز سیزدهم روز نحس تاریخ است !
امام سیزدهم را دیدی
چه غول بی پدری بود؟
عجب امام کله خری بود!
که ازمیان کتاب اجنه ها آمد
و گرچه روز سیزدهم رفته بود
ولی به ماه یازدهم برگشت
و با خودش هزار غول بی سرو پا را آورد
چرا قبول نکردی
که سیزده عد د نحسی است
و یک امام سیزدهم را هم
به گنجه امام های خود افزودی
ببخش اما
چقدر ساده و ابله بودی
چه اشتباه بزرگی فرمودی
که بعد قرنها عقبگرد کرده و رفتی
بسوی یک امام تازه روی نمودی
ولی عجب امام کله خری بود
آن امام سیزده نحس و شوم
که نحسی اش بطرز غریبی
هنوز مانده در این مرز و بوم
اگر چه ربع قرن گذشته است
ولیک آن امام راحل منحوس
هنوزهم میان گور نفس میکشد
ودرمیان هرم نفس هایش
زمین و آب و باد و هوا میسوزد
و از نفیر ترسناک اژدهای وجودش
فرشتگان خاک و درختان و آبها میمیرند
به دشت و کوه و بیابان برو
بترس از عدد سیزده
و از امام سیزدهم نیز