گفته بودي عشق را تعريف کن
حال بشنو گوش خود را قيف کن .....
شرح دادم عشق را مثل بهار
باغ زیبائی است خیلی باغ عشق
با صفا جائی است خیلی باغ عشق
جویباری هست در باغش روان
آب آن از اشک پاک عاشقان
عشق دستور زبان زندگیست
تک سوال امتحان زندگیست
عشق پروازیست بر اوج جهان
هشت فرسخ آنور هفت آسمان
میروی آن سوی عالم مستقیم
میشوی دور از خدا ده متر و نیم
میپری از بیکران تا بیکران
زیر پایت جمله پیغمبران
ارتفاعی بر فراز دلخوشی است
آن سوی افسردگی و خودکشی است
مثل زنبور است عشق اندر مثل
هست نیشش نیز شیرین چون عسل
عشق یعنی که جمال یار من
یار شیرین خلق و شیرین کار من
***
عشق یعنی استقامت داشتن
در بتون های اوین گل کاشتن!
عشق؛ در سلول مهمان بودن است
بهر آزادی به زندان بودن است
عشق یعنی با دهان بسته، قرص
خوردن شلاق خشم بازپرس
عشق جانی خسته اما سرکش است
پوزخندی بر گروه «آتش» است
عشق یعنی پایداری در وفا
چه گوارائی شدن تا انتها
دولت عشق از تلاطم ها جداست
بی خیال توطئه یا کودتاست
***
عشق یعنی آنچه در بازار نیست
دیر و مسجد را به کارش کار نیست
عشق بیزار است از کل لشوش
شارون و بن لادن و میمون و بوش
***
عشق گاهی کاغذ است و خودنویس
لرزش دست من و شعری سلیس
عشق یعنی جوهر خودکار جان
میتراود تا که بنویسد روان
عشق یعنی درد مردم در سخن
مثل شعر بهبهانی، طنز من!
***
چیستی آغاز و پایان جهان؟
عشق آغازست ، پایان هم همان
چیست میل زندگی در جان ما
نیز واجبتر ز آب و نان ما؟
این همان عشق است، ذات و ژن شده
در هوای آدم، اکسیژن شده
این همان میراث میلیون سال هاست
اولین حس نآندرتال هاست
عشق یعنی شاه بیت یک غزل
شاعرش انسان و تاریخش ازل
***
عشق گاهی هم خصوصی میشود
پر ز عطر دیده بوسی میشود
دست ها با هم تلاقی میکنند
بعد هم اعضای باقی میکنند!
در نفس ها لرزه، در تن ها تکان
تا جرقه برزند آتش به جان.
عشقبازی را هزاران ارزش است
لذت است و نرمش است و ورزش است
گاه مثل ژیمناستیک است عشق
افتخار هر المپیک است عشق
عاشقا دریاب نیروی درون
گر که غافل بودی از آن تاکنون
وزنه برداری بکن گردنفراز
از ابوالفضل و بقیه بی نیاز
کرد سعدی را توانا لفظ عشق
تا بیابد قافیه بهر «دمشق»
(نیست غیر از «عشق»، آن را قافیه
جستجوی بیشتر علافیه)
آدما! عاشق بشو قدرت بگیر
تا کشی قدرتمداران را به زیر
عاشقا خود را نگیری دست کم
تا بگیری از فلک زیر دو خم
مدتی چرخ فلک را کن طواف
پس بسازش مثل ماهیتابه صاف
ماهی هفت آسمان را هم بگیر
سرخ کن با آرد و قدري پودر سیر
مزرع سبز فلک را کن درو
روز یکشنبه بپز سبزی پلو
(دیدی آخر هرچه رشتم پنبه شد
جمعه هایم ناگهان یکشنبه شد)
همچنین گاو زمینی را بدوش
کهکشان راه شیری را بنوش!
***
میشود با عشق کلی کار کرد
کورش از خواب گران بیدار کرد
کورش آسوده نخواب آب آمده
تا حدود دشت مرغاب آمده
چونکه اسلامی نبود عصر شما
آب باید بست بر قصر شما
من نه پاسارگاد باشد مشکلم
بر رماتیسم تو میلرزد دلم
***
عشق گاهی برتر است از سلطنت
میشود معشوقه هم سنِّ ننه ت!
عشق یعنی در سخن آمادگی
تا بگوئی حرف خود با سادگی
عشق میگوید بگو هرجور هست
بایدت سدّ تکلف را شکست
عشق میگوید که لفّاظی مکن
بهر مردم با لغت بازی مکن
عشق یعنی که بمان از بهر ما
هادی خرسندی بی ادعا!
عشق یعنی که وفاداری کنی
طنز خود بر صحنه هم جاری کنی
دور آمریکا بگردی یک دو ماه
چشم خود را گم کنی در طول راه!
(چشم وقتي روشن از مردم شود
زود پيدا ميشود گر گم شود)
گر نگیری از خلایق فاصله
میشوی واقف به فرق معامله
چون درخت عشق، در این روزگار
هم خزان را خوش بدار و هم بهار
ريشه ات در خاک، پس خاکي بمان
گه به شادي گه به غمناکي بمان
گر بمانی دائماً در برج عاج
میبُرندت در کریسمس مثل کاج!
***
خوب یاران، این هم از تعریف عشق
پایتخت سوریه باشد دمشق!
عین شاگرد کلاس پنج و چار
شرح دادم عشق را مثل بهار
یک کمی بامزه ، یک قدری نو است
پایتخت روسیه هم مسکو است
«قافیه اندیشم و دلدار من»
خنده اش میگیرد از اشعار من
میسپارم پس به صلح و سرخوشی
جملگيِّ دوستان را چکّشی!
عشق باشد یارتان خیلی زیاد
پایتخت ترکمنستان هم خوشبختانه هست عشق آباد!
!
سیرک محاکمات و شوی مبارزه با فساد
-
https://www.independentpersian.com/node/66341/%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87/%D8%B3%DB%8C%D8%B1%DA%A9-%D9%85%D8%AD%D8%A7%DA%A9%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%...
4 years ago
0 comments:
Post a Comment