یاد باد آن روزگارانی که دینی داشتیم
در خیال خویش اسلام مبینی داشتیم
توی این دنیای گرگ و میش و خونین و خراب
برجهانی بهتر وبرتر یقینی داشتیم
ما «خدا جانی» در افلاک و،خدا می گفت نیز:
«بنده جاتی» نیز در روی زمینی داشتیم
حضرت حق نه سیاسی بود، بود اوفلسفی
ما خدای با خدائیت عجینی داشتیم
دین و مذهب بود سقف معنوی بهر همه
در سیاست ما «مصدق» یا «لنین»ی داشتیم
هم به «جبرائیل و میکائیل و عزرائیل» نیز
با صفا و سادگی عین الیقینی داشتیم
حوریانی چاق و چله دائما حاضر یراق
نیز شیطان خطاکار لعینی داشتیم
توی دوزخ نیمسوز آتشین تیز و چرب
توی جنت جویبار انگبینی داشتیم
حضرت قران کتابی بود خوب و محترم
با جنابش های و هوی و هان و هینی داشتیم
هم به امر و هم به نهی وهم به حکم و هم به وحی
معتقد بودیم و «والزیتون و تینی» داشتیم
فارغ از آیات قطع دست و پا و گوش و چشم
چشم در آیات آن بر مه جبینی داشتیم
توی «الرحمان» به اذن حق نظر بر طلعت
ا«سوفیائی»« لین رنوئی» «مارلینی» داشتیم
با محمد چفت بودیم و رسولی پر عیال
باخدای بی زن و بی همنشینی داشتیم
ا«یا علی» ما را مدد میداد در هر حالتی
چارده معصوم خوب و نازنینی داشتیم
رستم ما «یاعلی» می گفت در رزم «پشنگ»ا
پهلوان شیعه ی! دارای دینی داشتیم
در امامت ما امامانی جمیل و قد بلند
بهتر از «آلن دلون» یا «جیمز دین»ی داشتیم
کر خیال یک تن از آنان به سرها می گذشت
در دماغ خویش بوی یاسمینی داشتیم
بود زینب در کنار فاطمه قدیسه ای
چون خدیجه بانوان نازنینی داشتیم
با تلاش ابن ملجم شمر، عاشورا و قدر
در کنار این دو، روز اربعینی داشتیم
ا«دلدل»ی دارای دول وشاد و شنگ تند و تیز
ا«ذوالجناح» زخمی و بی برگ و زینی داشتیم
بود اعلیحضرت ما مخلص هر حضرتی
مثل او کم شاه در هر سرزمینی داشتیم
گرچه نه مانند ملایان امروزی ولی
روضه خوانهای شکمپای سمینی داشتیم
در مساجد بر منابر جمعه ها شب تا سحر
روضه های گرم و داغ و عرعرینی داشتیم
بهر ترتیل کتاب حق چو «عبدالباسط»ی
چون «ذبیحی» خوش صدائی خوش طنینی داشتیم
در گذرها توی سقاخا خانه ها شیرین و سرد
شربت خوشمزه سرکنگبینی داشتیم
حاجیانی اهل خیر و کربلائی های خوب
مشهدیهای تمیز و نازنینی داشتیم
چون کسی از ریق رحمت کاسه ای سر می کشید
مرهمی از دین ابا چشم نمینی داشتیم
چون بلا و شر به قطر آلت خود می فزود
با بشارتهای مذهب وازلینی داشتیم
دین پلی میزد میان زندگی با مرگ از این
شادیئی همراه با قلب غمینی داشتیم
مومنان را کار و بار آخرت بس سکه بود
چونکه از اسلام خود حصن حصینی داشتیم
بهر اصحاب زنا و باده واز این قبیل
از مکانیزم شفاعت آسپرینی داشتیم
بر سر پل در قیامت موقع مللق شدن
ازرسولان و امامان ما معینی داشتیم
گاهگاهی خنده ای امیدکی وقت ثواب
در گناهان هق هقی و فین فینی داشتیم
الغرض بس قرنها در امر مذهب، مذهبی
برترین بالاترین و بهترینی داشتیم
توی دفترهایمان با خط زیبای خدا
دائما احسنت با« 20آفرین» ی داشتیم
این چنین وضع جلو بودی مجزا از عقب
هم یساری داشتیم و هم یمینی داشتیم
عده ای اما زدین کار سیاست ، انقلاب
خواستند و بعد از آن وضع گهینی داشتیم
آمد اسلام سیاسی چون عیان از آن سپس
نه یقینی و نه دینی ونه قینی داشتیم
جای «م امید» و شعر «انقلاب»ش یاد باد
پیش از اسلام سیاسی ما نشینی داشتیم
در خیال خویش اسلام مبینی داشتیم
توی این دنیای گرگ و میش و خونین و خراب
برجهانی بهتر وبرتر یقینی داشتیم
ما «خدا جانی» در افلاک و،خدا می گفت نیز:
«بنده جاتی» نیز در روی زمینی داشتیم
حضرت حق نه سیاسی بود، بود اوفلسفی
ما خدای با خدائیت عجینی داشتیم
دین و مذهب بود سقف معنوی بهر همه
در سیاست ما «مصدق» یا «لنین»ی داشتیم
هم به «جبرائیل و میکائیل و عزرائیل» نیز
با صفا و سادگی عین الیقینی داشتیم
حوریانی چاق و چله دائما حاضر یراق
نیز شیطان خطاکار لعینی داشتیم
توی دوزخ نیمسوز آتشین تیز و چرب
توی جنت جویبار انگبینی داشتیم
حضرت قران کتابی بود خوب و محترم
با جنابش های و هوی و هان و هینی داشتیم
هم به امر و هم به نهی وهم به حکم و هم به وحی
معتقد بودیم و «والزیتون و تینی» داشتیم
فارغ از آیات قطع دست و پا و گوش و چشم
چشم در آیات آن بر مه جبینی داشتیم
توی «الرحمان» به اذن حق نظر بر طلعت
ا«سوفیائی»« لین رنوئی» «مارلینی» داشتیم
با محمد چفت بودیم و رسولی پر عیال
باخدای بی زن و بی همنشینی داشتیم
ا«یا علی» ما را مدد میداد در هر حالتی
چارده معصوم خوب و نازنینی داشتیم
رستم ما «یاعلی» می گفت در رزم «پشنگ»ا
پهلوان شیعه ی! دارای دینی داشتیم
در امامت ما امامانی جمیل و قد بلند
بهتر از «آلن دلون» یا «جیمز دین»ی داشتیم
کر خیال یک تن از آنان به سرها می گذشت
در دماغ خویش بوی یاسمینی داشتیم
بود زینب در کنار فاطمه قدیسه ای
چون خدیجه بانوان نازنینی داشتیم
با تلاش ابن ملجم شمر، عاشورا و قدر
در کنار این دو، روز اربعینی داشتیم
ا«دلدل»ی دارای دول وشاد و شنگ تند و تیز
ا«ذوالجناح» زخمی و بی برگ و زینی داشتیم
بود اعلیحضرت ما مخلص هر حضرتی
مثل او کم شاه در هر سرزمینی داشتیم
گرچه نه مانند ملایان امروزی ولی
روضه خوانهای شکمپای سمینی داشتیم
در مساجد بر منابر جمعه ها شب تا سحر
روضه های گرم و داغ و عرعرینی داشتیم
بهر ترتیل کتاب حق چو «عبدالباسط»ی
چون «ذبیحی» خوش صدائی خوش طنینی داشتیم
در گذرها توی سقاخا خانه ها شیرین و سرد
شربت خوشمزه سرکنگبینی داشتیم
حاجیانی اهل خیر و کربلائی های خوب
مشهدیهای تمیز و نازنینی داشتیم
چون کسی از ریق رحمت کاسه ای سر می کشید
مرهمی از دین ابا چشم نمینی داشتیم
چون بلا و شر به قطر آلت خود می فزود
با بشارتهای مذهب وازلینی داشتیم
دین پلی میزد میان زندگی با مرگ از این
شادیئی همراه با قلب غمینی داشتیم
مومنان را کار و بار آخرت بس سکه بود
چونکه از اسلام خود حصن حصینی داشتیم
بهر اصحاب زنا و باده واز این قبیل
از مکانیزم شفاعت آسپرینی داشتیم
بر سر پل در قیامت موقع مللق شدن
ازرسولان و امامان ما معینی داشتیم
گاهگاهی خنده ای امیدکی وقت ثواب
در گناهان هق هقی و فین فینی داشتیم
الغرض بس قرنها در امر مذهب، مذهبی
برترین بالاترین و بهترینی داشتیم
توی دفترهایمان با خط زیبای خدا
دائما احسنت با« 20آفرین» ی داشتیم
این چنین وضع جلو بودی مجزا از عقب
هم یساری داشتیم و هم یمینی داشتیم
عده ای اما زدین کار سیاست ، انقلاب
خواستند و بعد از آن وضع گهینی داشتیم
آمد اسلام سیاسی چون عیان از آن سپس
نه یقینی و نه دینی ونه قینی داشتیم
جای «م امید» و شعر «انقلاب»ش یاد باد
پیش از اسلام سیاسی ما نشینی داشتیم
0 comments:
Post a Comment