Monday, January 19, 2009

دوبیتی های فضائی -هادی خرسندی



دوبیتی های فضائی

من چند شب در رختخواب آنفلانزا
گشتم تمام کهکشان ها را تب آلود
شرح وقایع مینویسم تا بگویند
این زر زدن ها آخرین هذیان او بود

حافظ بیا! باید که طرحی نو درانداخت
این آسمان دیگر نه آرام و نه زیباست
خون میچکد هرشب ز سقف لاجوردیش
هر روز قتل اختری توی خبرهاست

پشت کدامین کهکشان پنهان بمانی؟
انسان! ز بیم رهزنان راه شیری؟
ترسم اگر لختت کنند این نابکاران
سرمازده در حومه نپتون بمیری

از جاذبه بیرون که رفتم، بر سر راه
دیدم کلیسائی بزرگ و معتبر بود
در حال بی وزنی، کشیشی غوطه میخورد
دستش شناور لای پای یک پسر بود

یک مؤمن ته ریش دار، اهل عطارد
دیدم که نزدیک پلوتن کرده منزل
با یک خر مریخی طناز و سکسی
بنشسته و میخواند توضیح المسائل

سیاره ای دیدم که سرگردان رها بود
کس در مدار خویش او را جا نمیداد
سیاره نالان مهلتی یک ماهه میخواست
منظومه شمسی به او ویزا نمیداد

دیشب شهابی زد به ماشینم سرپیچ
از شدتش یک سال نوری رفتم از هوش*
گفتند عابرها که تقصیر شهاب است
کان سنگ سرگردان چراغش بوده خاموش
(* - سال نوری البته واحد فاصله است!)

در آرزوی دیدن فردای بهتر
هرکس در اوج آسمان ها عالمی داشت
وان شاعر خواب و خمارآلوده، هرشب
در مزرع سبز فلک خشخاش میکاشت

شغل تجارت در فضا هم مثل اینجاست
یعنی زدوبند و تبانی کار نیک است
خورشید میگویند در استاک مارکت
با تاجران عینک ریبان شریک است

کارخانه کوکاکولا نزدیک مریخ
در حال استخدام یک میلیون بشر بود
یک مارکسیست پیر در آن کارخانه
در فکر تأمین حقوق کارگر بود

در مکدونالد راه زهره تا اورانوس
شش تا منیجر بود چاق و چله، شاداب
گفتند دیگر با زمین کاری نداریم
از مشتری تأمین شود گوساله و گاب!

در پمپ بنزین کنار راه شیری
بنزین به نرخ خون انسان فضائیست
آن گوشه، زیر تابلوی کمپانی شل
مردی عرب دیدم که مشغول گدائیست

مردی ز اسرائیلیان در ماه دیدم
خانه به روی تپه میسازد شبانگاه
میگفت با طرحی که ما در دست داریم
دیگر نتابد بر فلسطین نور این ماه

دیدم که روز جمعه آخوندی سیه پوش
مشغول ارشاد اهالی زحل بود
انگار میدانست این پایان کارست
زیرا که غرقه در تف اهل محل بود

در آسمان هشتم، اوج بی نهایت
قصری پدید آمد که عرش کبریا بود
دیدم که جبرائیل در ایوان نشسته
مشغول صحبت با دو مأمور سیا بود

0 comments: