Wednesday, September 03, 2008

سروده‌ي تازه براي مردي بزرگ: منصور اسانلو - هادی خرسندی



سروده‌ي تازه براي مردي بزرگ: منصور اسانلو
کلاف نواهاي از هم جدا / پي آفرين تو شد يکصدا
(سياوش کسرائي در باره‌ي غلامرضا تختي، وقتي که تختي زنده بود!)

سروده‌ي تازه براي مردي بزرگ: منصور اسانلو

منصور اسانلو را، آزار چه آزاری
دادند به زندان ها، هربار چه هرباری

منصور اسانلو را شلاق چه شلاقی
بستند به پا و سر، بسیار چه بسیاری

بینائی او آنجا، کمتر شد و کمتر شد
زیرا که دو چشمش بود، بیدار چه بیداری

منصور اسانلو شد، بدحال چه بدحالی
افتاده به سلولش، بیمار چه بیماری

منصور اسانلو را، دلتنگ چه دلتنگی
بودند زن و فرزند، دیدار چه دیداری

رفتند ملاقاتش، مبهوت چه مبهوتی
اشک است و نباید ریخت، خونبار چه خونباری

منصور اسانلو را، بردند به تابوتش
تا خوش به دروغ آید، اجبار چه اجباری

او را ز دروغ اما، پرهیز چه پرهیزی
هرچند حکومت خواست، اقرار چه اقراری

با درد خودش ملت، درگیر چه درگیری
غافل ز خبرها شد، اخبار چه اخباری

ملت! تو بگیر از او، سرمشق چه سرمشقی
نومید مشو، برخیز!، پیکار چه پیکاری

منصور اسانلو ساخت، امّید چه امّیدی
امّید به پیروزی، سردار چه سرداری

با بانگ انالحقی، منصور چه منصوری
فرداش اگر بینی، بر دار چه بر داری

هادی شد ازین قصه، غمناک چه غمناکی
بغضش سر بغض آمد، تکرار چه تکراری

0 comments: