Sunday, November 09, 2008

اوباما و همسر مش حسن - هادی خرسندی


مش حسن با دو عدد گاو ز صحرا آمد
با زنش گفت به شادی که اوباما آمد!

پلوئی دم بکن و پوست بکن بادمجان
که به جانم هوس مرغ و مسما آمد

همسرش گفت که این سمت نیامد، دیدم!
به گمانم که در اطراف یو.اس.آ. آمد

تازه با رأی من و تو که نیامد سر کار
روی آرای همان مردم آنجا آمد

چه کند فرق برای من و تو، بیچاره؟
درد ما را مگر او بهر مداوا آمد

گاومان شیر فزونتر بدهد از فردا؟
بابت ذوق زیادی که اوباما آمد

یا که گاو نرمان هم پس از این شیر دهد؟
روی شوقی که طرف با هی و هورا آمد؟

کو برنجت که پلو خواستی از بهر ناهار؟
مرغ بریان مگر از عالم رؤیا آمد

ضمناً این مرد سیاهی که دلت را برده
نه سیاهی است که در قصه و انشا آمد

«آن سیه چُرده که شیرینی عالم با اوست»*
سر سپرده به دلارست که بالا آمد

همچنان در به همان پاشنه خواهد چرخید
این یکی از پی نو کردن لولا آمد

چشم پر ماتم افغان و عراقی روشن
بوش تازه نفسی تازه به دنیا آمد ......

همسر مشدی حسن گفت «اوبامازدگی»
میکروبش از نفس خاتمی ما آمد

نظر مشدی حسن چون ز اوباما برگشت
با دوتا گاو خودش جانب صحرا برگشت!
----------------------------------
* مصراع از حافظ.

0 comments: