Friday, October 06, 2006

نامه سوم(3) حضرت امام خمینی قدس سره



فرج الله خاکخور تهرانی
طنز
نامه سوم(3) حضرت امام خمینی قدس سره
در باره امضای شکایت نامه از مسعود و مریم رجوی در سایت نگاه نو
و اعلام پیوستگی شمر ابن ذی الجوشن به امضا کنندگان

بسمه تعالی
لکن نمی دانم شما چه کردید، یا اینکه شما چه نکردید، و چه می کنید! ، وآیا بر اساس تاکیدات موکده بنده، موفق شدید، که توفیقاتی به دست بیاورید، یا اینکه مع الاسف و مثل اکثر اوقات موفق به توفیق نشده اید، ولی در اینجا، بنده با وجود مشکلات عدیده ای که هست، و بوده و خواهد بود، و اضافه بر اینها تنهائی، و عدم دسترسی به رفقا و همفکران مکتبی، (چون اکثر آنها بعد از ورود بنده به اینجا، و موفق نشدن هوا کشها در تخلیه هوا و عطوری که از بنده ساطع و خارج می شد! تقاضا کردند که به قسمتهای دیگر بروند! و رفتند) موفق شدم به کمک سید احمد آقا، و پس ازدفعات متعدده گرو گذاشتن ریش، توافق برادر عزیزمان، شمر ابن ذی الجوشن را با توجه به سوابقش در خدمت به اسلام فقاهتی! برای امضای این دادنامه علیه مسعود و مریم رجوی جلب بنمایم و سیلی محکم دیگری بر گوشهای استکبار جهانی بزنم.
البته بر برادران و خواهران مکتبی عزیزم، پنهان و پوشیده ومستور و مخفی نبوده بوده باشد،که در آغاز به ابتدای کار،حتی این حاجی ذی الجوشن هم، حاضر به امضا نمی شد!ولی به دلیل ارادت قلبیه اش و علایق فراوانش به حاج آقا لاجوردی، و اینکه بنده مفصلا توضیحات واضحات دادم که، مثل خودجناب شمر که در جنگ صفین از مجاهدان علی پسر ابیطالب بوده، و بعد به برادرمان جناب یزید ابن معاویه پیوسته ،اکثر خواهران و برادران امضا کننده هم، در آغاز کار و از سر ضلالت و جهالت و جوانی و نادانی، چند مدتی با منافقین از خدا بی خبر بوده اند، و البته بعد آمده اند، و به ما پیوسته اند وهدایت شده اند و در حقیقت مشابهت مادی و معنوی کثیری، با جناب شمر دارند، و نیز این که، منافقین از خدا بی خبر هم، دنباله چه های همان محاربینی هستند که در کربلا ،علیه جمهوری حقه اسلامی برادر عزیز و مکتبی مان یزید، اعلام حرب کردند، و شما یعنی جناب شمر، به عنوان پیشانی مستحکم نظام، به قول حاجی آقا خاتمی!رفتید و سرهای این بازیچه های خارجی و مفسد و محارب و مرتد و یاغی و باغی را گوش تا گوش بریدید، و بر نیزه ها کردید. با این توضیحات مرحوم شمر قبول فرمود و اجازه داد اسم و امضایش را بگذارند پای کاغذ. البته مخفی نباشد که ایشان گله داشتند که چرا در ماه محرم و بر بالای منابر این همه به ایشان بد و بیراه می گویند و ما توضیح دادیم که این بد و بیراه گفتنها هم مثل دموکرات بازی و آزادیخواهی سید محمد خاتمی و جریان خرداد همه اش کلک و حقه بازی است و پایه و اساسی ندارد! و ما علمای اسلام همانطور که هشت سال مرهون حاج آقا خاتمی بودیم! اساسا سیزده چهارده قرن است نانخور شما و رهین منت سرکار هستیم و الحق و الانصاف شما پدر عقیدتی و مکتبی تمام ماها می باشید. برادرمان شمر هم ، بر خلاف بعضی ها که کلک خرداد را درک نکردند خیلی خوب هم مساله را درک کردند و هم بسیار بسیار اظهار رضایت کردن و تاکید کردند شما هر چه می توانید بر سر منابر به کارتان ادامه بدهید ولی در عمل راه و شیوه بنده را مد نظر داشته باشید.
برادران و خواهران عزیزم!
علی ایحاله این توفیق بزرگی است که آن را به تمام شما، و برادر عزیزم آسید علی آقا، وجناب احمدی نژاد، و آقا سید محمد خاتمی، وسایر همفکران، تبریک عرض می کنم. در ضمن تا فراموش نکرده ام، آیا تحقیق کافی در مورد آن دو نصرانی امضا کننده شده یا نشده؟ بنده منتظر نتیجه هستم، که اولا:
تحقیق بفرمائید، آن برادر نصرانی ما، که اول نام فامیلش با کلمه زیبای فقهی و اسلامی «تر» شروع می شود سنت و ختنه اسلامی شده است یا اینکه نشده است! که اگر شده است مبارک است و فبها المراد انشاالله ،والبته اگر چه فامیلش اشکالی ندارد اما باید آن اسم ضد اسلامی اش را که باعث ناراحتی ماست تعویض بکند. آسید احمد آقا می گوید خیلی خوب است که ایشان اسمش را بگذارد مثلا «خمقلی! » توجه داشته باشید که حرف «خ » که هم اسم بنده و هم اسم جناب خاتمی و هم اسم جناب خامنه ای با آن شروع می شود وهم کلمات زیبائی مثل خرابی و خونریزی و خریت و و امثالهم با آن! باید با ضمه باشد نه فتحه! چون «خم» مخفف اسم بنده است و« قلی» هم به معنی « نوکر» است، یعنی ایشان نوکر بنده هستند که بواقع امر هم هستند! اما اگرخدای ناکرده با فتحه بخوانید چیز دیگری می شود که مشکلات عدیده و گاه خطرناکی ایجاد می کند که خداوند عاقبت همه ما را در این مورد بخیر گرداند! که میان خمقلی شدن با ضمه و خمقلی با فتحه، فقط یک حرکت بسیار کوچک فاصله می اندازد و گاه اساسا فاصله ای و جود ندارد و هردو یکی هستند که باید به خداوند پناه برد و استغفرالله ربی و اتوب الیه !. در ضمن ایشان اگر سنت اسلامی نشده است در اسرع اوقات به سفارت بروند و در همانجا دلاک خبر کنند که سنت بشوند، تا هم خیال ما راحت بشود و هم خودشان از جزیه دادن معاف بشوند. البته اگر قبول نکردند و خواستند همچنان در نصرانیت باقی بمانند خداوند می فرمایند: لااکراه فی الدین و البته جزیه واجب است و سر جای خودش باقی است و مخصوصا بعد از حرفهای اخیر پاپ قرار است میزانش را دو برابر کنیم !! علی ایحاله در این صورت یعنی اصرار ایشان بر بقای بر نصرانیت! تحقیق بفرمائید که ماهیانه چقدر از بیت المال جمهوری به ایشان مواجب پرداخته می شود و از همان پرداختها جزیه سالانه ایشان را کسر بفرمائید.
در مورد آن خواهر نصرانیه امضا کننده هم، سلام فراوان بنده را خدمت ایشان ابلاغ بفرمائید و یاد آوری بفرمائید با انکه ازدواج غیر دائم! زنان اهل کتاب بخصوص نصارا، که دل و دین را از شیخ صنعان ما هم ربوده اند! البته با مسلمان مکتبی و مومنی مثل حاج آقا رسول اشکالی ندارد و آغوش اسلام عزیز همیشه بر روی تمام اهل کتاب باز است! ولی ناگفته نماند که اسم ایشان در اینجا باعث حیرت بنده و حاج آقا احمد آقا شده است.
حاج آحمد آقا دیشب با حیرت و تاثر می گفت: که باعث تحیر است که یکنفر اسم خودش را از« ادوات اشاره» یعنی «اسم اشاره» انتخاب کرده وبگذارد«آن» . حاج آقا لاجوردی با تعجب اشاره کردند: به نظر شا چه بگذارد؟ احمد آقا گفتند:حالا اگر بگذارد «این»بهتر است!. حاج آقا لاجوردی علت را سئوال فرمودند: و احمد آقا با فراست عجیبی که از ایشان انتظار نمی رفت!! گفتند: اولا وقتی بنده عکس ایشان را در مجلات مشاهده می کنم متوجه می شوم که ایشان بیشتر شبیه «این!»هستند تا «آن!» و بجز این ،در میان ادوات اشاره « این» اشاره به«قرابت و نزدیکی» دارد و«آن» اشاره داردبه« دوری و بعد مسافت و عدم نزدیکی» و چون «این» آن عزیز و مومنه ما،علی ایحال از مقربان است ودائم به اوین رفت و آمد دارد به ما نزدیکتر است تا «آن» ! بنده صلاح میدانم که اسمشان را به« این» تبدیل بکنند تا باز هم به ما نزدیکتر بشوند ، و بنده اضافه کردم که برای صحت در صرف و نحو و رعایت قوانین سیوطی و مبادی العربیه، توجه داشته باشید که این متاسفانه تای تانیث ندارد و مذکر و نرینه است و مشکلات ایجاد می کند که بجاست تا تا ی تانیث را هم بگذاریم در انتهای ایشان و یک کسره هم بگذاریم زیر الف، یعنی«این»، و بشوند «اینه» که مساله کاملا حل و فصل می شود. و ما ایشان را بعد از این بجای اینکه « خواهرآنه» خانم صدا کنیم، صدایشان بزنیم« خواهراینه» خانم ،و در هر حال بنده و حاج آقا لاجوردی و حاج آقا ذی الجوشن و آ قاسید احمد آقا ،تا پاسی از شب روی این و آن و آنه و اینه صحبتها کردیم و فی الواقع به این نتیجه رسیدیم، که ایشان اگر این باشند پسندیده تر است تا آن، و اواخر شب هم با ورود چند تا از استوانه های شهید، که همچنان در عذاب تجرد و تنهائی زندگی می کنند لاجرم بحث از آنه و اینه ! کشیده شده بود به مسائل قابل توجه و ظریف مربوط به عانه! و عینه! که تمام علما هم روی آن حساسند و هم وحدت نظر دارند، که تا حوالی صبح جای شما خالی ادامه داشت.
علی ایحاله لااکراه و فی الدین، وخواهر عزیزمان خودشان تصمیم خواهند گرفت که چه بکنند و چه نکنند. در ضمن ایشان در مصاحبه ای که اخیرا فکر کنم با ایند پندنت کرده اند اشاره کرده اند که زیاد عرق می خورند ! بنده نتوانستم متاسفانه تمام مصاحبه را بخوانم، چون اکثرا در اینجا اوراق روزنامه جات به دلیل گرمی هوا می سوزد ! اما از قول بنده به ایشان بفرمائید اولا نخورند! چون حد شرعی دارد، دوما اگر می خورند اعتدال را رعایت بفرمایند و در خانه میل بفرمایند ونه کافه ها و مراکز شبیه به آن ،چون زیاده روی موجب می شود که خدای ناکرده حالت سکر و مستی به ایشان دست بدهد و نصف شبی مجبور بشوند دست را بیاندازند گردن عیال محترمشان و در کوچه های لندن بخوانند که: «من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه» و باعث مزاحمت بشوند برای کسانی که خوابیده اند و بدتر از آن ممکن است بر اثر سکر و مستی راه سفارت را با خانه عوضی بگیرند و در این ماه مبارک رمضان باعث آبرو ریزی بشوند. علی ایحال نامه را تمام می کنم وبنده در اینجا منتظر شنیدن اخبار توفیقات برادران و خواهران عزیزم هستم.
برادرتان روح الله موسوی الخمینی(راحل
)

Thursday, October 05, 2006

نامه دوم حضرت امام خمینی قدس سره





فرج الله خاکخور تهرانی
نامه دوم حضرت امام خمینی قدس سره

در باره امضای شکایت نامه از مسعود و مریم رجوی در سایت نگاه نو
بسمه تعالی
لکن بنده، با تمام مشکلات عدیده و شدیده ای که، در اینجا، یعنی در این اسفل السافلین، بخصوص از جانب قسمتهای اسفل و سفلی علی الدوام متحمل می شوم، ونیز ضیق وقت به علت معالجات دائمی اسافل اعضا! لازم دانستم نامه دوم خودم را ،خدمت برادران و خواهران مومن و مومنه ای، که دادنامه پر درد و رنج خودشان را ،علیه مسعود و مریم رجوی امضا نموده اند بنویسم. البته قبل از همه چیز، باید این تاکید راالبته بکنم که، برادران و خواهران متوجه باشند، که این نامه به دست این آقای رفسنجانی، که خداوند ایشان را هر چه زودتر با بنده محشورش بکند نیفتد که برود و آن را مثل نامه قبول قطعنامه صلح! افشایش بکند وبقایای آبروی نداشته ما را ببرد.
بنده می خواستم، خدمت برادران و خواهران این توجه را بدهم که ،بعد از چندین و چند روز این چه شکایت نامه ای است که بر تعداد امضا کنندگانش اضافه نشده است. برادران و خواهران توجه داشته باشید که از این امضاها نه تا یش که انجمن هستند و آدمیزاد نیستند! و امضایشان بدرد عمه مرحومه بنده می خورد! پس می ماند سی و شش تا امضا، که با توجه به اسلام فقاهتی مورد قبول بنده و شما، از این سی و شش تا امضا، ده تایشان هم که ضعیفه هستند! و هر کدامشان نصف آدمیزاد محسوب می شوند! و جمعا می شوند پنج نفر! ، یعنی در حقیقت اگر از موضوع این که یکی از این نسوان هم مغزش مقادیری پاره سنگ بر می دارد، و لاجرم بر اساس لیس علس المجنون حرج نمیشود همان نصفه آدم هم حسابش کرد و نیز اینکه دو نفر از امضا کنندگان نصرانی بوده و گذشته از اینکه امضایشان اعتبار اسلامی ندارد اهل جزیه هستند! که بگذریم، و اسلامی محاسبه بفرمائیم،تعداد مجموع امضا کنندگان، از تعداد دندانهای مصنوعی بنده در دوران حیات و قبل از راحل شدن یک عدد، و ازتعداد چهل دزد بغداد نه نفر کمتر هست، والبته این امضا کنندگان هم که اکثرشان ماشالله تعالی، در میان ملل و بین الملل،بقرابیض الجبین ! یعنی همان گاو پیشانی سفید، و به قول منافقین از خدا بی، خبر کارت سوخته و از جهت حیثیت و آبرو شبیه خود بنده اند!. واقعا بنده باید مع الاسف عرض کنم،که با این همه زحمت که جمهوری ما برای شما می کشد، و این همه خرج و مخارج که روی دست بیت المال گذاشته اید، تراب یعنی خاک بر کله یک یک شما، که دارید ابروی اسلام و مسلمین را می برید.
در عین حال برادران و خواهران عزیزم!!
شما باید توجه و بذل عنایت بفرمائید، که مشکلات ما واقعی و خطرات بسیار بسیار جدی است. بنده از همان روز اول، با کمال مسرت قلبی، تعداد امضا کنندگان را مرتبه اول از بالا به پائین ،و مرتبه ثانی بعد از پائین به بالا شمردم و برای دفعه ثالث، با احتساب اینکه هر کدام از برادران و خواهران علی القاعده دو دست و دو پا دارند! رقم به دست آمده را ابتداضربدر چهار، و بعد از آن تقسیم بر چهار نمودم، و مع الاسف دیدم، تعداد همان تعداد است که بود، و این در حالتی هست که این منافقین از خدا بی خبر، هر ماه چندین بار جماعت عظیمی را در گوشه و کنارعالم جمع می کنند و چوب در آستین ما می نمایند و ما اینجا در تلویزیونها تماشا می کنیم وعذابمان مضاعف می شود.
برادران و خواهران!
بنده در اینجا با مشکلات عدیده ای که نمیشود زیاد به آن اشاره کرد، کوشش عدیده به خرج دادم که بجز بنده و حاج آقا لاجوردی، حاج سعید امامی هم اقلا این دادنامه را امضا بکند. ایشان گفتند تا معلوم نشود که چرا بعد از آنهمه خدمت به اسلام و مسلمین! سید علی آقا بنده را واجبی خوراندند امضا نمی کنم. بعد از آن من و حاج آقا اسدالله خدمت برادرمکتبی مان چنگیز خان مغل وهمچنین برادرمان هیتلر و برادر دیگرمان رودلف هس وآدولف آیشمان رفتیم که به عنوان لابی های خارجی امضایشان را بگذارند کنار امضاهای شما ،که با خواندن اسامی حاضر نشدند و گفتند:
- نمی کنیم که آبرویمان می رود.
علی ایحال به نظر می رسد که در اینجا کاری نمی شود کرد، و خودتان در آن دنیا هر چه می توانید البته با توجه به حفظ سلامت و صحت زور بزنید! تا انشالله تعالی دری باز بشود و صدائی به معاضدت شما بر خیزد و بر تعداد امضاها افزوده شود و امکان محاکمه اینها فراهم بیاید. بنده دعا می کنم که هر چه زودتر شما را در اینجا دیدار کرده وبرکات اینجا را با برادران و خواهران تقسیم بنمایم.
برادرتان روح الله الموسوی الخمینی(راحل)

مرغ زیرک در اوین

..به حسين شهيدي
هادی خرسندی

شنیدم بلبل از ده قهر کرده
ز بستان رفته جا در شهر کرده
صدایش چون نباید دربیاید
فقط در دل ترانه میسراید
تلفن زد اخیراً گل به بلبل
که آنجا را نکن دیگر تحمل؟
بیا برگرد سوی آشیانه
بزن چهچه، بخوان اینجا ترانه
تو از وقتی که میل شهر کردی
به گل ها زندگی را زهر کردی
بیا نزدیک ما جان گل رز
شبی را باش مهمان گل رز
بیا پهلوی ما مرگ شقایق
ولو شو روی گلبرگ شقایق
بیا اینجا شبی همراز من باش
شب دیگر کنار نسترن باش
به نیلوفر بگو پیشت بماند
برایت شعر پوران را بخواند
گل پامچال بیاید این حوالی
بخواند بهر تو شعر شمالی
گل یخ میزند بهرت جوانه
ترا گرما دهد در آشیانه
گل مریم بیفتد روی پایت
خودش را میکند پرپر برایت
چه حیفت شد که ما را ترک کردی
همان بهتر که فوری باز گردی***
جوابش داد بلبل که کجائید
شب جمعه ملاقاتم بيائید!
اگرچه گشته بودم لال ِ کامل
که با چهچه نيفتم توي مشکل
ولی جیک ام درآمد بی مجوّز!
به يک جيک رد شدم از خط قرمز
وزارتخانه با من کرد کاری
که خود را زرد کردم چون قناری!
کنون کنج قفس، توی اوینم
ميان دوستان نازنینم!
به ديدارم قدم کردند رنجه
چه زندانبان، چه مأمور شکنجه
زده حلقه به دورم گرد تا گرد
همه استاد و تنها بنده شاگرد
همه اهل دعا، اهل طهارت
همه در بازجوئی با مهارت!
تماماً ذوب در امر ولايت
خصوصاً حل شده در بول و غايط
همه البته با من مهربانند
فرشته گان دور از آسمانند
مرا زير نظر دارند دائم
که راحت باشم از شر مزاحم!
من اینجا انفراداً شاد هستم
میان این قفس آزاد هستم
به گل ها یک به یک برسان سلامم
بگو من ذوب در فقه امامم
منم من بلبل الله اکبر
که با عشق نبوت ميزنم پر
چو میخواهم بدانم از شما حال
ز توضیح المسائل میزنم فال
گل سرخم!، ولاکن کو حجابت
نذار شیطون بیاد هر شب بخوابت
بنفشه! بی وضو هرگز نمانی
توی باغچه نمازت را بخوانی
معاذالله! نیلوفر کجا رفت؟
ایشاللا مسجد نیلوفرا رفت
آهای آفتابگردون! تو حیا کن
برو در سایه، پائین را نگا کن
نذارین آمه ریکا هَجمَه باشه
خدا ناکرده این نهضت بپاشه
شقایق! اسم تو داره خجالت
بوی خوبم میدی ارواح خالت
همه باید که ظرف نیم ساعتب
جوئید از چنین بوها برائت
همه باید که بوتان گند باشه
امام از عطرتون خرسند باشه!
آهاي شب بو، نکن بوي خودت خوش
بده بو مثل پيف پاف و مگس کش
آهای ارکیده، داوودی، آهای یاس
نخواین فردا بیام با قیچی و داس
به قرآن میزنم از بیخ و ریشه
که در پژمردگی باشین همیشه
چي بود اسم شما؟ گفتي قَرنفُل
نه! خرزهره قشنگه واسه ي گل
اونم البته رنگش جلف و لوسه
ولي از اون سبکتر تاج خروسه
آهاي ميمون، نگويم اين به هرکس
رئيس جمهور گل هائي از اين پس
نگير ژست هاي طاغوتي شکوفه
بيفت يک گوشه اي مثل علوفه
آهاي غنچه، جوون خوب نيست، مُسن باش
به رنگ و بو اگر ميشه پهن باش
آهای سنبل! نگی بازم بهاره
سر هفت سین نمیشینی دوباره
گلایول! هست دمب تو اضافی
توی هر شاخه یک گل هست کافی
همه تونم زیادی غنچه دارین
جای غنچه فقط خار دربیارین
و ضمناً میکنین حتماً رعایت
ازین جمعه اصول بول و غایط
بلانسبت خلا گر میره سوسن
به پای چپ بشه وارد خصوصاً
آهاي کوکب، تو هم تقليد از او کن
پيازت را در آب کر فرو کن
اگر آب گير نميآورده لاله
کلوخ برداره منباب ازاله
***چو بلبل داد دستورات کامل
به سر بنهاد توضيح المسائل
وزان پس کرد مضحک قارقاري
گه گوئي زاغ بوده روزگاري
کمي قُد قُد کمي هم بقبقو کرد
سپس مثل خروس قوقولي قو کرد
گلو تر کرد و آبي در قفس خورد
صداي گوسفند از خود درآورد
پس از آن اندکي تقليد خر کرد
به اين معني که بلبل عُروعر کرد
به اين ترتيب پيش پاسداران
پيام خويش را دادي به ياران
که يعني دوستان بي شبهه و شک
نخواهد مکتبي شد مرغ زيرک!
دو روزي چرخ اگر بر کام اينهاس
توليکن عاقبت آزادي از ماست!