فرج الله خاکخور تهرانی
طنز
نامه سوم(3) حضرت امام خمینی قدس سره
در باره امضای شکایت نامه از مسعود و مریم رجوی در سایت نگاه نو
و اعلام پیوستگی شمر ابن ذی الجوشن به امضا کنندگان
بسمه تعالی
لکن نمی دانم شما چه کردید، یا اینکه شما چه نکردید، و چه می کنید! ، وآیا بر اساس تاکیدات موکده بنده، موفق شدید، که توفیقاتی به دست بیاورید، یا اینکه مع الاسف و مثل اکثر اوقات موفق به توفیق نشده اید، ولی در اینجا، بنده با وجود مشکلات عدیده ای که هست، و بوده و خواهد بود، و اضافه بر اینها تنهائی، و عدم دسترسی به رفقا و همفکران مکتبی، (چون اکثر آنها بعد از ورود بنده به اینجا، و موفق نشدن هوا کشها در تخلیه هوا و عطوری که از بنده ساطع و خارج می شد! تقاضا کردند که به قسمتهای دیگر بروند! و رفتند) موفق شدم به کمک سید احمد آقا، و پس ازدفعات متعدده گرو گذاشتن ریش، توافق برادر عزیزمان، شمر ابن ذی الجوشن را با توجه به سوابقش در خدمت به اسلام فقاهتی! برای امضای این دادنامه علیه مسعود و مریم رجوی جلب بنمایم و سیلی محکم دیگری بر گوشهای استکبار جهانی بزنم.
البته بر برادران و خواهران مکتبی عزیزم، پنهان و پوشیده ومستور و مخفی نبوده بوده باشد،که در آغاز به ابتدای کار،حتی این حاجی ذی الجوشن هم، حاضر به امضا نمی شد!ولی به دلیل ارادت قلبیه اش و علایق فراوانش به حاج آقا لاجوردی، و اینکه بنده مفصلا توضیحات واضحات دادم که، مثل خودجناب شمر که در جنگ صفین از مجاهدان علی پسر ابیطالب بوده، و بعد به برادرمان جناب یزید ابن معاویه پیوسته ،اکثر خواهران و برادران امضا کننده هم، در آغاز کار و از سر ضلالت و جهالت و جوانی و نادانی، چند مدتی با منافقین از خدا بی خبر بوده اند، و البته بعد آمده اند، و به ما پیوسته اند وهدایت شده اند و در حقیقت مشابهت مادی و معنوی کثیری، با جناب شمر دارند، و نیز این که، منافقین از خدا بی خبر هم، دنباله چه های همان محاربینی هستند که در کربلا ،علیه جمهوری حقه اسلامی برادر عزیز و مکتبی مان یزید، اعلام حرب کردند، و شما یعنی جناب شمر، به عنوان پیشانی مستحکم نظام، به قول حاجی آقا خاتمی!رفتید و سرهای این بازیچه های خارجی و مفسد و محارب و مرتد و یاغی و باغی را گوش تا گوش بریدید، و بر نیزه ها کردید. با این توضیحات مرحوم شمر قبول فرمود و اجازه داد اسم و امضایش را بگذارند پای کاغذ. البته مخفی نباشد که ایشان گله داشتند که چرا در ماه محرم و بر بالای منابر این همه به ایشان بد و بیراه می گویند و ما توضیح دادیم که این بد و بیراه گفتنها هم مثل دموکرات بازی و آزادیخواهی سید محمد خاتمی و جریان خرداد همه اش کلک و حقه بازی است و پایه و اساسی ندارد! و ما علمای اسلام همانطور که هشت سال مرهون حاج آقا خاتمی بودیم! اساسا سیزده چهارده قرن است نانخور شما و رهین منت سرکار هستیم و الحق و الانصاف شما پدر عقیدتی و مکتبی تمام ماها می باشید. برادرمان شمر هم ، بر خلاف بعضی ها که کلک خرداد را درک نکردند خیلی خوب هم مساله را درک کردند و هم بسیار بسیار اظهار رضایت کردن و تاکید کردند شما هر چه می توانید بر سر منابر به کارتان ادامه بدهید ولی در عمل راه و شیوه بنده را مد نظر داشته باشید.
برادران و خواهران عزیزم!
علی ایحاله این توفیق بزرگی است که آن را به تمام شما، و برادر عزیزم آسید علی آقا، وجناب احمدی نژاد، و آقا سید محمد خاتمی، وسایر همفکران، تبریک عرض می کنم. در ضمن تا فراموش نکرده ام، آیا تحقیق کافی در مورد آن دو نصرانی امضا کننده شده یا نشده؟ بنده منتظر نتیجه هستم، که اولا:
تحقیق بفرمائید، آن برادر نصرانی ما، که اول نام فامیلش با کلمه زیبای فقهی و اسلامی «تر» شروع می شود سنت و ختنه اسلامی شده است یا اینکه نشده است! که اگر شده است مبارک است و فبها المراد انشاالله ،والبته اگر چه فامیلش اشکالی ندارد اما باید آن اسم ضد اسلامی اش را که باعث ناراحتی ماست تعویض بکند. آسید احمد آقا می گوید خیلی خوب است که ایشان اسمش را بگذارد مثلا «خمقلی! » توجه داشته باشید که حرف «خ » که هم اسم بنده و هم اسم جناب خاتمی و هم اسم جناب خامنه ای با آن شروع می شود وهم کلمات زیبائی مثل خرابی و خونریزی و خریت و و امثالهم با آن! باید با ضمه باشد نه فتحه! چون «خم» مخفف اسم بنده است و« قلی» هم به معنی « نوکر» است، یعنی ایشان نوکر بنده هستند که بواقع امر هم هستند! اما اگرخدای ناکرده با فتحه بخوانید چیز دیگری می شود که مشکلات عدیده و گاه خطرناکی ایجاد می کند که خداوند عاقبت همه ما را در این مورد بخیر گرداند! که میان خمقلی شدن با ضمه و خمقلی با فتحه، فقط یک حرکت بسیار کوچک فاصله می اندازد و گاه اساسا فاصله ای و جود ندارد و هردو یکی هستند که باید به خداوند پناه برد و استغفرالله ربی و اتوب الیه !. در ضمن ایشان اگر سنت اسلامی نشده است در اسرع اوقات به سفارت بروند و در همانجا دلاک خبر کنند که سنت بشوند، تا هم خیال ما راحت بشود و هم خودشان از جزیه دادن معاف بشوند. البته اگر قبول نکردند و خواستند همچنان در نصرانیت باقی بمانند خداوند می فرمایند: لااکراه فی الدین و البته جزیه واجب است و سر جای خودش باقی است و مخصوصا بعد از حرفهای اخیر پاپ قرار است میزانش را دو برابر کنیم !! علی ایحاله در این صورت یعنی اصرار ایشان بر بقای بر نصرانیت! تحقیق بفرمائید که ماهیانه چقدر از بیت المال جمهوری به ایشان مواجب پرداخته می شود و از همان پرداختها جزیه سالانه ایشان را کسر بفرمائید.
در مورد آن خواهر نصرانیه امضا کننده هم، سلام فراوان بنده را خدمت ایشان ابلاغ بفرمائید و یاد آوری بفرمائید با انکه ازدواج غیر دائم! زنان اهل کتاب بخصوص نصارا، که دل و دین را از شیخ صنعان ما هم ربوده اند! البته با مسلمان مکتبی و مومنی مثل حاج آقا رسول اشکالی ندارد و آغوش اسلام عزیز همیشه بر روی تمام اهل کتاب باز است! ولی ناگفته نماند که اسم ایشان در اینجا باعث حیرت بنده و حاج آقا احمد آقا شده است.
حاج آحمد آقا دیشب با حیرت و تاثر می گفت: که باعث تحیر است که یکنفر اسم خودش را از« ادوات اشاره» یعنی «اسم اشاره» انتخاب کرده وبگذارد«آن» . حاج آقا لاجوردی با تعجب اشاره کردند: به نظر شا چه بگذارد؟ احمد آقا گفتند:حالا اگر بگذارد «این»بهتر است!. حاج آقا لاجوردی علت را سئوال فرمودند: و احمد آقا با فراست عجیبی که از ایشان انتظار نمی رفت!! گفتند: اولا وقتی بنده عکس ایشان را در مجلات مشاهده می کنم متوجه می شوم که ایشان بیشتر شبیه «این!»هستند تا «آن!» و بجز این ،در میان ادوات اشاره « این» اشاره به«قرابت و نزدیکی» دارد و«آن» اشاره داردبه« دوری و بعد مسافت و عدم نزدیکی» و چون «این» آن عزیز و مومنه ما،علی ایحال از مقربان است ودائم به اوین رفت و آمد دارد به ما نزدیکتر است تا «آن» ! بنده صلاح میدانم که اسمشان را به« این» تبدیل بکنند تا باز هم به ما نزدیکتر بشوند ، و بنده اضافه کردم که برای صحت در صرف و نحو و رعایت قوانین سیوطی و مبادی العربیه، توجه داشته باشید که این متاسفانه تای تانیث ندارد و مذکر و نرینه است و مشکلات ایجاد می کند که بجاست تا تا ی تانیث را هم بگذاریم در انتهای ایشان و یک کسره هم بگذاریم زیر الف، یعنی«این»، و بشوند «اینه» که مساله کاملا حل و فصل می شود. و ما ایشان را بعد از این بجای اینکه « خواهرآنه» خانم صدا کنیم، صدایشان بزنیم« خواهراینه» خانم ،و در هر حال بنده و حاج آقا لاجوردی و حاج آقا ذی الجوشن و آ قاسید احمد آقا ،تا پاسی از شب روی این و آن و آنه و اینه صحبتها کردیم و فی الواقع به این نتیجه رسیدیم، که ایشان اگر این باشند پسندیده تر است تا آن، و اواخر شب هم با ورود چند تا از استوانه های شهید، که همچنان در عذاب تجرد و تنهائی زندگی می کنند لاجرم بحث از آنه و اینه ! کشیده شده بود به مسائل قابل توجه و ظریف مربوط به عانه! و عینه! که تمام علما هم روی آن حساسند و هم وحدت نظر دارند، که تا حوالی صبح جای شما خالی ادامه داشت.
علی ایحاله لااکراه و فی الدین، وخواهر عزیزمان خودشان تصمیم خواهند گرفت که چه بکنند و چه نکنند. در ضمن ایشان در مصاحبه ای که اخیرا فکر کنم با ایند پندنت کرده اند اشاره کرده اند که زیاد عرق می خورند ! بنده نتوانستم متاسفانه تمام مصاحبه را بخوانم، چون اکثرا در اینجا اوراق روزنامه جات به دلیل گرمی هوا می سوزد ! اما از قول بنده به ایشان بفرمائید اولا نخورند! چون حد شرعی دارد، دوما اگر می خورند اعتدال را رعایت بفرمایند و در خانه میل بفرمایند ونه کافه ها و مراکز شبیه به آن ،چون زیاده روی موجب می شود که خدای ناکرده حالت سکر و مستی به ایشان دست بدهد و نصف شبی مجبور بشوند دست را بیاندازند گردن عیال محترمشان و در کوچه های لندن بخوانند که: «من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه» و باعث مزاحمت بشوند برای کسانی که خوابیده اند و بدتر از آن ممکن است بر اثر سکر و مستی راه سفارت را با خانه عوضی بگیرند و در این ماه مبارک رمضان باعث آبرو ریزی بشوند. علی ایحال نامه را تمام می کنم وبنده در اینجا منتظر شنیدن اخبار توفیقات برادران و خواهران عزیزم هستم.
برادرتان روح الله موسوی الخمینی(راحل)