Thursday, August 28, 2008

گريه جوان ترک براي احمدي نژاد‏

گريه جوان ترک براي احمدي نژاد‏
داستان جديد رييس جمهوري - چهارشنبه 6 شهریور 1387 [2008.08.27]
البرز محمودي
محمود احمدي نژاد، رييس جمهوري اسلامي ايران که معمولا در سخنراني هاي بدون حضور خبرنگاران مطالب جديدي را ‏بيان مي کند، اين‎ ‎بار نيز در همايش علمي-کاربردي تبليغ، حاشيه هاي سفر به ترکيه را براي حاضرين تعريف کرد.‏‎ ‎البته ‏اين بار هم همچون گذشته، سخنان احمدي نژاد به بيرون درز کرد تا مشخص شود رييس دولت نهم از "گريه حسرت بار" ‏جوان ترکيه اي سخن گفته و ابراز شرمساری کرده است. ‏
در همايش سه روزه "علمي- کاربردي تبليغ" که به مناسبت ماه رمضان براي روحانيون در قم برگزار شد، محمود احمدي ‏نژاد به بيان ناگفته هايي از سفر اخيرش به ترکيه و همچنين "فتنه گري هاي" برخي عليه دولتش پرداخت. سايت رجا نيوزبا ‏انعکاس "فرازهايي" از سخنان احمدي نژاد نقل کرده است:‏‎ ‎‏"در ترکيه هم فشار سنگيني به دولت ترکيه آمد که ما به اين سفر ‏نرويم اما بعضي در داخل گفتند چرا به اين سفر رفته، آبروي ما مي رود. لابد آبروي کشور در تبعيت از امريکاست‎!‎‏"‏
احمدي نژاد با اشاره به سابقه سخنان خود در مورد صيهونيسم و هولوکاست، يادآور شد:‏‎ ‎‏"دشمنان خود را معادل جامعه ‏جهاني مي دانند و تا مي گوييم هولوکاست يا صهيونيست هاي فاسد، فوراً مي گويند شما در مقابل جامعه جهاني ايستاده ايد. ‏اگر آنها پيشنهاد رهبري را براي برگزاري رفراندوم در فلسطين عملي کنند، معلوم مي شود جامعه جهاني با آنها نيست اما ‏آنها از اين پيشنهاد مي ترسند‎.‎‏"‏
وي با بيان اينکه در ترکيه "سنگين ترين هجوم ها را به امريکا و صهيونيزم در مصاحبه با رسانه ها وارد کردم" گفت:‏‎ ‎‏"حتي بعضي دوستان گفتند چرا اينقدر تند حرف مي زني؟ گفتم ترس مردم بايد بريزد و بايد روحيه هجومي را به مردم ‏تزريق کنيم. ما به دشمنان تهمت هم نمي زنيم و فقط با تدبير جلو مي رويم‎.‎‏"‏
احمدي نژاد که تدابير امنيتي اعمال شده براي محافظت وي در ترکيه با اعتراض شهروندان اين کشور مواجه شده بود،در ‏اين سخنراني روايت جديدي از مشکل ترافيک در زمان حضورش در ترکيه هم ارايه داد و آن را به "سنگ تراشي ‏صيهونيست ها" نسبت داد و گفت: "همين صهيونيست ها در ترکيه عليه ما تبليغ مي کردند و خبرنگار آنها به من گفت مگر ‏شما نمي گوييد ما مردمي هستيم. پس چرا اين همه راهبندان و بگير و ببند داريد؟ من هم گفتم رهبر کشور هم در ايران وقتي ‏جايي مي رود، مردم متوجه نمي شوند اما چون ما در اينجا ميهمان هستيم، دولت لابد از اين جهت که صهيونيست هاي ‏تروريست اينجا هستند، نگران است و راهها را بسته اند. به علت همين راهبندان ها از رئيس جمهور ترکيه خواستم در جايي ‏از ماشين پياده شوم و از مردم عذرخواهي کنم. به محض اينکه پياده شدم، مردم شعارهاي مرگ بر امريکا و مرگ ‏براسرائيل سردادند‎.‎‏"‏
رييس جمهوري ايران همچنين با اشاره به رابطه ترکيه با اسراييل ، گفت: "پس از مصاحبه مطبوعاتي با رئيس جمهور ‏ترکيه به نماز جمعه رفتم و بين مردم نشستم. همانجا جواني که گريه مي کرد، به من گفت شما مي توانيد به خدا نگاه کنيد ‏چون شرمنده نيستيد ولي ما به علت ارتباط با صهيونيست ها شرمنده ايم‎.‎‏ صدا و سيما و رسانه ها نتوانستند حقيقت آنجا را ‏منعکس کنند. ما در اينجا گزارش هايي دو دقيقه اي پخش مي کنيم اما صهيونيست ها نيم ساعت گزارش پخش مي کنند‎.‎‏"‏
‎‎دوستداران انقلاب ايران در آمريکا‎‎
سخنان احمدي نژاد در اين مراسم تنها در مورد سفر ترکيه نبود و چنانکه سايت خبري فردا نيز گزارش داده است او به ‏سفر چند ماه پيش اش به عراق نيز اشاره کرد و عليرغم تکذيب سخنانش توسط مقامات ارتش آمريکا ، گفت: "در عراق ‏فرمانده فرودگاه عراق که خود از اشغالگران است، با تقاضاي قبلي به ديدن من آمد و پس از احترام گفت افتخار مي کنم از ‏ملاقات با شما. شما و ملت ايران در قلب هاي ما جا داريد و ما عاشق ايراني ها هستيم‎.‎‏" آمريکايي ها اعلام کرده بودند که ‏راننده يکي از فرماندهان در فرودگاه با احمدي نژاد رو به روشده و به او سلام کرده است.‏
گفتنی است که این بار رییس دولت از عکس انداختن ژنرال های آمریکائی با او و طرح ترورش در عراق و رم حرفی نزد. ‏این هر دو حادثه با تکذیب مقامات میزبان روبرو شده است.‏
رييس دولت نهم در حالی که در آستانه سفری دیگری به نیویورک است ، بارديگر به موضوع سخنراني در دانشگاه کلمبيا ‏اشاره کرد و گفت: "در سفر سال گذشته به امريکا و ماجراي دانشگاه کلمبيا هم مردم امريکا اينقدر پيام دادند و عذرخواهي ‏کردند. دانش آموزان يک دبيرستان هم در همين سفر نامه فرستادند و گفتند ما حرف هاي شما را قبول داريم، اينها به ما ‏دروغ مي گويند‎.‎اگر چه خفقان سنگيني در امريکا حاکم است، اما همه اينها شکسته شده و راهي باز شده است و پيام انقلاب ‏وارد آنجا شده است. به گونه اي که حتي شعارهاي انتخاباتي را تحت تأثير قرار داده است‎.‎‏"‏
احمدي نژاد همچنين در اين سخنراني به توجه ويژه به آمريکاي جنوبي نيز اشاره کرد و گفت: "يکي از دوستان که اخيراً از ‏امريکاي جنوبي برگشته است به من گفت امريکاي جنوبي را دريابيد چون همه عاشق ايران هستند‎.‎‏"‏
‎‎خدمات بي نظير‎‎
احمدي نژاد در اين سخنراني که به تازگي محتواي کامل آن به بيرون درز کرده است ، همچنين با انتقاد از مخالفان خود، ‏مدعي شد: "تا امروز حتي يک پيشنهاد هم براي بهبود وضع کشور از مخالفان دولت دريافت نکرده ام اما همين افراد که 25 ‏سال در حکومت بوده اند و نفوذ هم دارند، هر کجا خواستيم کار کنيم، سد درست کرده اند‎.‎‏ فساد در کشور اژدهاي هفت سر ‏است و بدانيد که اين اژدهاي هفت سر در ميان دانه درشت ها و صاحب نفوذها در حکومت است و اينجاست که مبارزه ‏سخت مي شود. اگر يک لحظه فشار را از روي افراد فاسد برداريم، همه جا را مي گيرند. پس بايد فشار بياوريم تا منزوي ‏شوند‎. ‎گاهي با دوستان شوخي مي کنم و مي گويم اين آقا که مدعي حزب اللهي گري است، 60 سخنراني کرده که همه اش ‏عليه دولت بوده است نه امريکا‎.‎‏"‏
غير از اين محمود احمدي نژاد روز گذشته در اجلاس خبرگان رهبري حضور يافت و در اين مجلس که قرار بود در مورد ‏طرح هاي اقتصادي به نمايندگان اين مجلس پاسخ دهد ، اعلام کرد: "خدماتي كه در طول 30 سال گذشته در كشور انجام ‏شده است، بي نظير است اما احساسي در بين مسئولين و مردم وجود دارد كه به آن هدفي كه بايد مي رسيديم، هنوز نرسيده ‏ايم‎. ‎‏"‏
وي همچنين افزود: "براي پيشرفت و توسعه بايد تصويري روشن و با جزيياتي كامل در عرصه هاي مختلف ارائه دهيم، و ‏الا عدالت اجرا نخواهد شد‎. ‎‏ به طور مثال نمي توان با معيارهاي غربي، بانكداري اسلامي داشت. البته عده اي مدام مطرح ‏مي كنند كه آنچه آنها توليد كرده اند، كاملا درست است ولي ايمان دارم كه مي توان با معيارهاي اسلامي بخش هاي مختلف ‏را احيا كرد‎
.‎‏"‏

Thursday, August 21, 2008

اذان ظهر توسط خانم شيرين عبادي‌زاده‌ي اردبيلي! - هادی خرسندی

اذان ظهر توسط خانم شيرين عبادي‌زاده‌ي اردبيلي!
اَشهدُ اَن لا ٰ اِله اِلالله .... اَشهدُ اَن مُحمّداً رَسْول اُلله .... اَشهدُ اَن التَرْس اَخَويُ المَرگْ .... حّي عَلي اَلتَکذيب ... حّي عَلي اَلتَکذيب.... لا ٰ اِله اِلالله .... اَشهدُ اَنّ دُخْتَرَکُم غَلَط الْزياديَکُم بَهْائي بوْدَکُم .... مَنْ تؤيِ دِهَنَکُمِ ايْن دُخْتَر مْيزَنَکُم ... لااااا ٰ اِله اِلالله .... اَلله اَکبْر!----------------------------ضمناً: به شيرين عبادي گفتند «بهائي!»‌. گفت چرا «فحش» ميدين؟!! من فقط دارم از بهائي‌ها «دفاع» ميکنم!! (بيچاره
بهائي‌ها)

Monday, August 18, 2008

هادی خرسندی هم بهائی شد!

هادی خرسندی هم بهائی شد!
«هادی خرسندی ، بهایی کینه ورز (تیتر درشت) - خبرگزاری فارس - یکشنبه ۲ تیر ۱۳۸۷ ساعت ۱۸:۵۲-خبرگزاری فارس: طبق تحقیقات به عمل آمده «هادی خرسندی » توسط «ستار لقائی» به بهائیت گروید و توسط او به محفل بهائیان راه یافت . در میان اعضای سندیکای روزنامه نویسان دهه های چهل و پنجاه هادی شهرت به بهائی بودن داشت.هادی خرسندی .......»در داغاداغ ظلم و جور به هموطنان بهائی، جمهوری اسلامی ناگهان خوابنما شد که من هم بهائی شده ام. میترسم دفعه ی بعد بگویند هادی خرسندی مسلمان شد!تفصیلش در مقاله ی این هفته ی من در کیهان لندن:

نخند ستارجان! نخند!
این مرداد که آمد نشریه اصغرآقا 29 سالش تمام شد و رفت توی سی امین سال انتشارش. در این بیست و نه سال که از مرداد 58 شروع شد که کامپیوتری هم نبود، چه مرارت ها کشیدیم و در مقابل چه محبت ها از مشترکان اصغرآقا دیدیم.عمده مشکل ما چاپ بود، یا در واقع هزینه ی چاپ. چاپخانه های بسیار آزمودیم و چند شماره هم در لس آنجلس و ونکوور کانادا چاپ کردیم و دست آخر رسیدیم به چاپخانه ی دوستمان ستار لقائی در لندن که از همه ارزانتر میگرفت.ستار را در تهران از زمانی که سردبیر مجله ی تهرانمصور بود میشناختم. بعد رفت به جوانان رستاخیز. پیش از اینکه روزنامه نگار صاحب نامی شود، قصه مینوشت و کتاب درمیاورد.در تبعید لندن روزنامه نگاری را پی گرفت و چاپخانه ای هم تأسیس کرد و چندان ارزان میگرفت که خیلی ها را شاعر و نویسنده کرد! اخلاق نیک، ثبات رأی، پای بندی به خانه و خانواده و حسن سلوک ستار، در این سال ها او را یکی از چهره های محبوب و مورد احترام جامعه ی ایرانی کرده است. چاپخانه را با کار تقریباً شبانه روزی به سوددهی (یا کمتر ضرر دهی!) رساند. تنها پشتیبان او در کار و زندگی، همسرش بود که با فداکاری و تقلای قابل تحسین کارهای چاپخانه و منزل را میچرخاند و تازه شنبه ها به شغل اصلی خودش آموزگاری میرسید و در مدرسه رستم در لندن به بچه های ایرانی فارسی درس میداد. (یکی از بچه ها هم پسر خودشان "پکا" بود که حالا دندانپزشک قابلی شده.)دیدارهای من با ستار و چاپخانه اش همیشه شتابزده بوده. یا با عجله <آرت ورک> را تحویل میدادم یا با ذوق و شوق نشریه را تحویل میگرفتم، یا برای دادن وجه چاپ، چند دقیقه ای مزاحمش میشدم. (هروقت هم وسعش را داشتم پول را پیشاپیش میدادم که بعداً هروقت روزنامه حاضر شد برای چاپ به او برسانم.)
بنابراین هرگز فرصت نشد که از ستار بپرسم که این شایعه ی "بهائی" بودنش برای چیست؟ او که در ایران چنین شهرتی نداشت. پس از چه تاریخی بهائی شد که ما نمیدانیم و در کدام زمان مسلمان بود که ما خبر نداشتیم؟ نه فرصت میشد و نه وقتی او را میدیدم یادم میماند که بپرسم. احوال شخصیه بود و لابد چندان کنجکاو نبودم که یادم بماند.
حالا دو سه هفته پیش که رفتم از او بپرسم، خندید! - وا! ستارجان! خنده ات برای چیست؟ مگر نمی بینی سایت "خبرگزاری فارس" دیروز چی نوشته؟باز خندید و گفت – تازگی ندارد. قبلاً کیهان تهران نوشته بود. این از نشریه ای به اسم "دوران" نقل کرده.- پس چرا به من نگفته بودی؟- ندیدمت. مهم هم نبود!- چی چی را مهم نبود مرد حسابی. چه بلائی سر من آورده ای که خودم خبر ندارم؟!
خاک برسر باز هم خندید! شما لطفاً ببینید این خنده دارد:«هادی خرسندی ، بهایی کینه ورز (تیتر درشت) - خبرگزاری فارس - یکشنبه ۲ تیر ۱۳۸۷ ساعت ۱۸:۵۲-خبرگزاری فارس: طبق تحقیقات به عمل آمده «هادی خرسندی » توسط «ستار لقائی» به بهائیت گروید و توسط او به محفل بهائیان راه یافت . در میان اعضای سندیکای روزنامه نویسان دهه های چهل و پنجاه هادی شهرت به بهائی بودن داشت.هادی خرسندی .......»
ستارجان قربانت گردم! کی مرا بهائی کردی که خودم نفهمیدم! ساعت 18 و 52 دقیقه ی یکشنبه 2 تیر؟ تازه آنوقت چطور شد که مرا قبول کردند؟ آنها که سختگیرند و هر آدم هشلهف و بی دین و ایمانی را الکی قبول نمیکنند. آنها که آدم مشروب خور را راه نمیدهند. چی گفتی ستارجان؟ پارتی بازی کردی برای من؟ تازه تو مرا به بهائیت گرواندی، چرا اول به خودم نگفتی و صاف رفتی خبرش را به مطبوعات جمهوری اسلامی دادی؟ هان؟ راستی قبل از انقلاب بود یا بعد از انقلاب؟
ستارجان! اگر تازگی این کار را کرده ای، فکر نکردی حالا که اینها همه جور آزار و اذیت برای بهائیان بی دفاع و بی پناه تدارک دیده اند، نباید ببری مرا بهاتی کنی دوست عزیز؟ببین ستارجان. من مثل خانم شیرین عبادی نیستم که چون تهمت بهائی به دخترش زدند، جاخورد و تکذیب کرد و گفت ما به شیعه بودن خود افتخار میکنیم. میدانی که من اگر هم تکذیب کنم چیزی ندارم بهش افتخار کنم. من فوقش میگویم فضولی موقوف، تفتیش عقاید ممنوع. من که نه در گذشته جایزه ی صلح نوبل گرفته ام نه در آینده میخواهم بگیرم، چرا بترسم؟ اصلاً چرا تکذیب کنم؟ ولی ستارجان. فکر میکنی پس اینها که چند سال است سایت مرا در ایران فیلتر کرده اند به خاطر تبلیغات بهائیگری است؟ تو مگر در چه تاریخی مرا گرواندی؟ .......اصلاً برو بابا. تو که همه اش داری میخندی و جواب مرا نمیدهی. بگذار با خودشان وارد صحبت شوم:
آقایان محترم! آقایان مسلمان!اولاً که بهائی ها از با ایمانترین و بی آزارترین ایرانیان اند. ثانیاً شما از بس ایرانی ها را از اسلام و مسلمانی خودتان بیزار کرده اید، حق دارید که فکر کنید من هم اگر مسلمان بوده باشم، بزنم به چاک! اما حالا من کافر و شما مسلمان. به «حلال» و «حرام» هم که حتماً اعتقاد دارید. خوب، شماها با دستگاه اطلاعاتی تان، بابت این اطلاعاتی که منتشر میکنید، از جیب این ملت بدبخت پول برمیدارید و حقوق میگیرید؟ یا افتخاری کار میکنید؟اگر از وزارت «اطلاعات» حقوق میگیرید، اگر از دستگاهی که در آن شاغل هستید، درآمد دارید، پس آیا حقوقتان «حلال» است؟ آیا نانی که میخورید «حلال» است؟آیا این انصاف و مسلمانی است که پول مردم بیچاره را بگیرید و این جعلیات را تحویلشان بدهید؟
- نخند ستارجان! نخند! دارم جدی باهاشان حرف میزنم. نخند! (باز میخندد!)شنبه 16 اوت – سیدنی - استرالیا
از سایت اصغرآقا

Sunday, August 17, 2008

آزادی - هادی خرسندی

«آزادی»، سرودی تازه، سوغات استرالیا
دیدی اندر بهار آزادی ........ خشک شد لاله زار آزادی
آمد آزادی و چه آمدنی ....... یکنفر هم سوار آزادی !.....

دیدی اندر بهار آزادی
خشک شد لاله زار آزادی

جای بلبل نشست جغد سیاه
بر سر شاخسار آزادی

در زمان قدیم شاهی بود
واقعاً شاهکار آزادی

کارهای عجیب میفرمود
تا نماید مهار آزادی

زانطرف داد شیخی از خارج
به همه راهکار آزادی

ملتی برد مشت خود بالا
زد به کوچه هوار آزادی

آرزو داشت تا بیاساید
جانب سایه سار آزادی

خلق ِ آبستن ِ ز استبداد
داشت الحق ویار آزادی

آمد آن شاه و گفت بشنیدم
از شماها شعار آزادی

من از امروز میکنم تأمین
همه جور اعتبار آزادی

امتحانات ثلث اول شد
آمد آموزگار آزادی

ثلث دوم شریف امامی بود
سومی تیمسار آزادی

این یکی منکر هیاهو شد
گفت اینک نوار آزادی!

چه زمستان زمهریری بود
به امید بهار آزادی

تا سرانجام روی کار آمد
مرد خدمتگزار آزادی

خان لر بود و داشت اصل و نسب
اهل ایل و تبار آزادی

چشم و دل سیر ِ کاخ و خادم و مال
پاکباز قمار آزادی

آشنا با دموکراسی غرب
خبره در کارزار آزادی

عزت سالها مبارزه را
کرد یکجا نثار آزادی

گفت نعلین بدتر از چکمه ست
مایه ی انزجار آزادی

گفت: ملت! مخور فریب طرف
که کشد عکس مار آزادی!

ملت اما فریب را میخورد
مثل شام و ناهار آزادی

ای دریغا که بود مستعجل
دولت بختیار آزادی

پس برفتند پای طیاره
ملت بیقرار آزادی

ناگهان سنگ از آسمان آمد
شد شکسته تغار آزادی

آمد آزادی و چه آمدنی
یکنفر هم سوار آزادی!

رفت یکراست سوی قبرستان
شیخ عمامه دار آزادی

بر بلندی نشست و صادر کرد
کلمات قصار آزادی

گفت لاکن مع الاسف هجمه
نشه در گیرودار آزادی

گفت فحشا نباشه امت ما
قُر نشه از فشار آزادی

گفت من آب و برق مجانی
میدهم در کنار آزادی

گفت من میزنم به این دولت
یک چک آبدار آزادی

دولتی میکنم خودم تعیین
در خور حال زار آزادی

میدهم دست مرد بازرگان
که دهد خواروبار آزادی

بعد معلوم شد که پیشاپیش
کنده چاه منار آزادی

خواند و شاید نخواند بی الحمد
فاتحه بر مزار آزادی

از همان روز هم مسلم شد
که تمام است کار آزادی

هرچه از مغز انقلابی بود
جمع شد در حصار آزادی

این ز صابون پزی استقلال
آن ز میدان بار آزادی

هرچه لات محله بود شدند
همگی پاسدار آزادی

کامیون های چرس و بنگ آمد
بهر خلق خمار آزادی

کامیون های قلوه سنگ آمد
از پی سنگسار آزادی

رو به شیپور تعزیه آورد
آنکه میزد سه تار آزادی

کرد خورشید انقلاب غروب
تیره شد روزگار آزادی

مثل اینی که استالین آمد
چون فنا شد تزار آزادی

سرد شد آش و از درخت پرید
در همان لحظه سار آزادی

ریسمانی که بافت ملت ما
شد طنابی به دار آزادی

تیتر اعدام خویش را میزد
روزنامه نگار آزادی

بود کمتر ز سرعت توقیف
سرعت انتشار آزادی

نوجوانان به گورها بردند
آرزوی دیار آزادی

ای دریغا که بود از ما دور
ایستگاه قطار آزادی

بدترین دیکتاتوری آمد
از پی انتظار آزادی

زن آزاده زیر چادر رفت
دیده اش اشکبار آزادی

دست آخر هزار تومان شد
هفت تومان دلار آزادی

توسن اقتصاد را آقا
داد فتوا: حمار آزادی!

***

هادیا گاه گشت بیمورد
بیت هایت دچار آزادی

قافیه های تو نشد تکرار
هیچ، غیر از «بهار آزادی»

لیک کوبیده ای چه بی معنی
پشت هم آبشار «آزادی»

مثل اینکه ز دست تو در رفت
گاه و گه اختیار آزادی

پس بیا لااقل تمامش کن
یک کمی خنده دار ِ آزادی!

دوست دارد که خنده ای بکند
ملت سوگوار آزادی

سعی کن پر شود به شیرینی
ورق آچهار آزادی

سعی کن بلکه کشمشی باشی
توی آبدوغ خیار آزادی

تا بگوئی که همچنان هستیم
خلق امیدوار آزادی

در فراق لیبرتی و خنده
گشت باید به جوک پناهنده